گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۷

 

نیست پروای اجل دلزدهٔ هستی را

شمع ماتم ز چه دلگیر ز مردن باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۱۸

 

تا به چند از لب میگون تو ای بی انصاف

روزی ما لب خمیازه مکیدن باشد؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۰

 

تیره روزان جهان را به چراغی دریاب

تا پس از مرگ ترا شمع مزاری باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۱

 

مشو از صحبت بی برگ و نوایان غافل

که شب قدر نهان در رمضان می‌باشد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۲۹

 

رهرو صادق و سامان اقامت، هیهات

صبح چون کرد نفس راست، روان خواهد شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۱

 

شوق من قاصد بیدرد کجا می‌داند؟

آنقدر شوق تو دارم که خدا می‌داند!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۴

 

زین گلستان که به رنگینی آن مغروری

مشت خاکی به تو ای باد سحر خواهد ماند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۴۵

 

زینهمه لاله بی داغ که در گلزارست

داغ افسوس بر اوراق جگر خواهد ماند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۶۹

 

خامه‌ام، گفت و شنیدم به زبان دگری است

من چه دانم چه سخنها به زبانم دادند ؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۰

 

به چه تقصیر، چو آیینه روشن یارب

تخته مشق پریشان نفسانم کردند؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۷۱

 

مستی از شیشه و پیمانه خالی کردند

ساده لوحان که در کعبه و بتخانه زدند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۳

 

شحنهٔ دیده وری کو، که درین فصل بهار

هر که دیوانه نگشته است به زنجیر کند!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۸۴

 

سخن عشق اثر در دل زهاد نکرد

نفس صبح چه با غنچهٔ تصویر کند؟

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۷۹۰

 

دل در آن زلف ندارد غم تنهایی ما

به وطن هر که رسدیاد ز غربت نکند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۴

 

دل دیوانهٔ من قابل زنجیر نبود

ورنه کوتاهی ازان زلف گرهگیر نبود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۵

 

عمر مردم همه در پردهٔ حیرانی رفت

عالم خاک کم از عالم تصویر نبود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۷

 

گر گلوگیر نمی‌شد غم نان مردم را

همه روی زمین یک لب خندان می‌بود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۱۸

 

روزگاری است نرفتیم به صحرای جنون

یاد مجنون که عجب سلسله جنبانی بود!

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۰

 

یاد آن جلوهٔ مستانه کی از دل برود؟

این نه موجی است که از خاطر ساحل برود

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » تک‌بیتهای برگزیده » تک‌بیت شمارهٔ ۸۲۱

 

هر که باری ز دل رهروان بردارد

راست چون راه، سبکبار به منزل برود

صائب تبریزی
 
 
۱
۵
۶
۷
۸
۹
۷۴
sunny dark_mode