گنجور

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۷۹

 

بود آیا که دگرباره به شیراز رسم

بار دیگر به مراد دل خود باز رسم

بود آیا که ز ری راه صفاهان گیرم

وز صفاهان به طربخانهٔ شیراز رسم

خیزم از جای و بدان شهر طربخیز شوم

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

لاله خونین کفن از خاک سر آورده برون

خاک مستوره فلب بشر آورده برون

نیست این لالهٔ نوخیز، که از سینه خاک

پنجه جنگ جهانی جگر آورده برون

رمزی از نقش قتالست که نقاش سپهر

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » غزلیات » شمارهٔ ۹۰

 

جان قرین رخ جانان شود انشاء‌الله

هرچه خواهد دل ما، آن شود انشاء‌الله

تا ببیند بت من حال پریشانی دل

زلفش از باد پریشان شود انشاء‌الله

آن که خون دلم از دیده به دامان افشاند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱ - ترجمه یک شعرترکی

 

هرکرا دوست شدم دشمن جان گشت مرا

بخت من دشمن من بود عیان گشت مرا

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۷ - در هجو روزنامهٔ اصفهان و نامهٔ ناهید

 

گو، ز من باد سحرگه به صفاهانی زشت

که کیی تو که به رخ بسته‌ای از حیله نقاب

غیرت از جنس تو برخیزد اگر برخیزد

سنبل از شوره‌، می از سرکه و ماهی ز سراب

تیر در چشم تو چونان که به چشم تو مژه

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲ - انتخابات

 

دوش در انجمن رأی‌فروشان‌، یک‌تن

آدمیزادهٔ دانا به نصیحت برخاست

گفت کای باشرفان رأی به کس مفروشید

که به آیینِ شرف رأی‌فروشی نه رواست

رأی خود را به خردمند وطنخواه دهید

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۲۰ - در وصف دانا و جاهل

 

گرت اندر صفت جن و ملک هیچ شک است

بین به نادان و خردمند که جن و ملک است

مردم نادان بر خاک بماند چون دیو

وآن که آموخت خرد همچو ملک بر فلک است

از پی مردم عالم همه جا عائله‌هاست

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۶ - گل سرخ‌

 

دوش زندانبان بگشاد در و با من گفت

مژده ای خواجه که امروز گل سرخ شکفت

ناگهان اشگم از دیده روان شد زبرا

یادم از خانه ی خویش آمد و مغزم آشفت

خادمی آمد و از خانه بیاورد خورش

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۳۸ - خطاب به شاه

 

هرکسی را به بر شاه جهان واسطه‌ایست

بنده را واسطه‌ای نیست بغیر از کرمت

گر ز احسان تو یک عائله معمور شوند

به که یک عائله معدوم شوند از ستمت

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۷ - جواب تبریک شوریده به فرمانفرما

 

قطعهٔ شعر ز شوریده شنیدم که در آن

گفته تبریک به شهزاده در این عید سعید

سخنش بس که بلند است هم از راه سخن

می‌توان بر لب او بوسه زد از راه بعید

شعر شیرین‌ ز فصیح‌الملک‌ امروز خوش‌ است

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۸۸ - تربت سیدالشهدا(‌ع‌)

 

حبذا خاک روان‌بخش و زهی تربت پاک

که از او خاک ز افلاک فزون یافته فر

آشناتر به دل خلق که دانش در دل

پاک‌تر در نظر مرد که بینش به نظر

درد را کاین شد درمان چه زیان و چه گزند

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۲ - بهترین دوست کتابست

 

رنج و زحمت طلبی‌، باش معاشر با خلق

حشر با خلق بلی رحمت و رنج آرد بار

خواهی از دغدغه و رنج فراغت یابی

ترک صحبت کن و در خانه نشین صوفی‌وار

باش مأنوس به یاری که نپرسد ز تو چیز

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۹۶ - ای دختر

 

تکیه منمای به حسن و به ‌جمال ای دختر

سعی کن در طلب علم و کمال ای دختر

ذره‌ای علم اگرت در وسط مغز بود

به که در کنج لبت دانهٔ خال ای دختر

بی‌ هنر نیست موثر صفت غنج و دلال

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۳ - حالت مردم دنیا

 

زین خداوندان گر یک تن بیتی گوید

که ز نادانی خود نیز نداند معنیش

میر قابوس ببایدش نوشتن و آنگاه

ز افسر سنجر سازند به تذهیب طلیش

پس بیارایند او را به دو صدگونه نگار

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۱۴ - دختر فقیر

 

دختری خرد بدیدم به گدایی مشغول

کرده در جامهٔ صدپاره نهان پیکر خویش

بود مکشوف به تاراجگه دزد نگاه

گرچه در ژنده نهان ساخته بد گوهر خویش

ورچه ز اهل دل و دین رحم طمع داشت ولی

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۲۰ - خدمت استاد

 

هرکه خواهدکه ادیبی کند از روی کتاب

زو فراوان غلط و تصحیف افتد به کلام

آن که خواهدکه طبابت کند از روی کتاب

از طبابتش همه ساله بمیرند انام

و آن که خواهد که منجم شود از روی کتاب

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۳۳

 

سودهٔ سیم همی پاشد بر دشت‌، نسیم

تا در و دشت توانگر شود از سودهٔ سیم

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۵۸ - بهار در خراسان

 

دلم از مردم ری سخت ملول است که نیست

هیچ پوشیده زکس کفرنمایان همه

لذت روح برم چون به خراسان گذرم

ز آن که محکم نگرم پایهٔ ایمان همه

مردمش ساکن اقلیم جنانند و بود

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » قطعات » شمارهٔ ۱۶۳ - قطعهٔ کابوسیه

 

عدل کن عدل که گفتند حکیمان جهان

مملکت بی‌مدد عدل نماند بر جای

پادشاهان جهان را سه فضیلت یار است

یا یکی زین سه بودشان به عمل راهنمای

اول آن پادشهی پاکدلی دادگری

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 

ملک‌الشعرا بهار » مسمطات » پند سعدی

 

پادشاها ز ستبداد چه داری مقصود

که از این کار جز ادبار نگردد مشهود

جودکن در ره مشروطه که گردی مسجود

«‌شرف مرد به ‌جود است و کرامت به‌ سجود»

«‌هر که این هر دو ندارد عدمش به ز وجود»

[...]

ملک‌الشعرا بهار
 
 
۱
۲
۳
۴
sunny dark_mode