گنجور

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۱۹۲ - در علو همت خود گوید

 

من واین نفس که با قحبهٔ رعنای جهان

چون خسان عشق نبازم نه به سهو و نه بعمد

قدرت دادن اگر نیست مرا باکی نیست

همت ناستدن هست و لله الحمد

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۳۴ - در التماس موزه

 

تویی آن صدر که بر پایهٔ قدرت نرسد

به مثل گر سر خصم تو بر افلاک بود

دست در دامن جاه تو زند هرکه ورا

دامن دولتش از دست فلک چاک بود

زهر آسیب زمانه نکند هیچ خلل

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۴۶ - در تقاضای انعامی که حواله شد و نیافت فرماید

 

مفتی شرع کرم عاقلهٔ ملت جود

آنکه از مادر احرار چنو کم زاید

فتوی بنده چو از روی کرم برخواند

حکم فتوی بکند مشکل آن بگشاید

خواجه‌ای بندهٔ خود را نه به تکلیف سؤال

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۲

 

اثر خشمش از نوش پدید آرد نیش

نظر لطفش از سیر برون آرد شیر

از یکی دو کند آنگه که به کف گیرد تیغ

وز دویی یک کند آنگه که بیندازد تیر

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۲۸۷

 

صاحبا به هر رهی یک قدری می بفرست

نه از آن می که بود در خور پیمانه وطاس

زان می بی‌شر و بی‌شور که بی‌سیمان را

ساغر او کف دستست وصراحی کریاس

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۱۶ - در هجو

 

نه نجیب از پی آن شد به فلک بر کورا

همتی بود که آن می‌شد و او بر فتراک

واینکه در خاک فتادست کنون هم زان نیست

که گزافیست ز دوران و بدی از افلاک

فلک از دور همی دیدش کی دانست او

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۲۲ - قسم بر بی‌گناهی

 

مرگ از آن به که مرا از تو خجل باید بود

نه کتابی و نه حرفی و نه قیلی و نه قال

سخن بنده همینست و بر این نفزاید

که نیفزاید از این بیهده الا که ملال

تا که امید کمالست پس از هر نقصان

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۶۶ - در عزلت و قناعت و جواب سائلی که از حکیم قصهٔ شعر گفتنش پرسید گوید

 

دی مرا عاشقکی گفت غزل می‌گویی

گفتم از مدح و هجا دست بیفشاندم هم

گفت چون گفتمش آن حالت گمراهی رفت

حالت رفته دگر باز نیاید ز عدم

غزل و مدح و هجا هرسه بدان می‌گفتم

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۷۷ - لغز به اسم سلطان سنجر و بیان آنکه عدد نام سنجر با پیغمبران مرسل یکیست

 

ای خردمند اگر گوش سوی من داری

قطعه‌ای بر تو بخوانم که عجب مانی از آن

در جهانداری و فرماندهی خلق خدای

بر سزاواری سلطان بنمایم برهان

سیصد و سیزده پیغمبر مرسل بودند

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۸۰ - در اظهار نیک‌نفسی خود گفته است

 

من توانم که نگویم بد کس در همه عمر

نتوانم که نگویند مرا بد دگران

گر جهان جمله به بد گفتن من برخیزند

من و این کنج و به عبرت به جهان در نگران

در بد و نیک جهان دل نتوان بست ازآنک

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۰ - در علو همت و کمال نفس خود

 

سگ خشم و خر شهوت که زبون‌گیری نیست

تیز دندان‌تر از این هر دو در این خاک کهن

نفس من کو ملک مملکت شخص منست

هر دو را سخرهٔ خود کرده به تادیب سخن

ترک و تازیک شما جمله سگانند و خران

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۳۹۸ - در مذمت افلاک

 

ای پسر تا به فلک ظن سخاوت نبری

کانچه بدهد به یسارت بستاند به یمین

آفتابش که در این دعوی رایت بفراشت

اگر انصاف دهی آیت بخلیست مبین

از بخیلی نبود آنکه کسی دادهٔ خویش

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۰۳ - در جواب مکتوب دوستی

 

هست در دیدهٔ من خوب‌تر از روی سپید

روی حرفی که به نوک قلمت گشته سیاه

عزم من بنده چنانست که تا آخر عمر

دارم از بهر شرف خط شریف تو نگاه

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۷ - این قطعه در شکایت از ملکشاه و نظام‌الملک گفت و متغیر شدند و فتوحی آنرا جواب گفت

 

کار کار ملک و دوران دوران وزیر

این ز آصف بدل و آن ز سلیمان ثانی

عالمی از کرم این همه در آسایش

امنی از قلم آن همه در آسانی

جود ایشان رقم رغبت روزی بخشی

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۷۸ - فتوحی شاعر بفرمودهٔ شاه و وزیر جواب حکیم را گفت

 

انوری ای سخن تو به سخا ارزانی

گر به جانت بخرند اهل سخن ارزانی

در سر حکمت و فطنت ز کرامت عقلی

در تن دانش و رامش به لطافت جانی

حجت حقی و مدروس ز تو باطل شد

[...]

انوری
 

انوری » دیوان اشعار » مقطعات » شمارهٔ ۴۹۱ - نصیحت

 

تو اگر شعر نگویی چه کنی خواجه حکیم

بی‌وسیلت نتوانی که بدرها پویی

من اگر شعر نگویم پی کاری گیرم

که خلاصی دهد از جاهلی و بدخویی

من همه شب ورق زرق فرو می‌شویم

[...]

انوری
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode