گنجور

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷ - قصیده

 

باز وقت است که از آمدن باد بهار

بشکفد غنچه و گل خیمه زند در گلزار

آید از مهد زمین طفل نباتی بیرون

دایهٔ ابر دهد پرورش او به کنار

دفتر شکوهٔ گل مرغ چمن بگشاید

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۸ - قصیده

 

ای فلک چند ز بیداد تو بینم آزار

من خود آزرده دلم با دل خویشم بگذار

چند ما را ز جفای تو دود اشک به روی

ما به روی تو نیاریم تو خود شرم بدار

از جفاگر غرضت ریختن خون من است

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۴ - در ستایش حضرت علی«ع»

 

شاه انجم چو زرافشان شود از برج حمل

پر زر ناب کند غنچه نورسته بغل

تا ز آیینه ایام برد زنگ ملال

آرد از قوس قزح ابر بهاری مصقل

در ته کاسهٔ خیری پی نقاشی باغ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۷ - در ستایش میرمیران

 

بر کسانی که ببینند به روی تو هلال

عید باشد همه روز و همه ماه وهمه سال

میرمیران که بود طلعت فرخندهٔ او

صبح عیدی که شدآفاق از او فرخ فال

گر به اندازهٔ قدر تو و صدر تو زیند

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰ - در ستایش میرمیران

 

عید خرم تر از این یاد ندارد ایام

غالبا روی تو این خرمیش داده به وام

به جمال تو گرین عید مجسم بودی

چون مه خویش خمیدی و دویدی به سلام

میرمیران که کشیده‌ست نگارنده غیب

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۱ - در ستایش میرمیران

 

ساقیا روز نشاط آمد و شد دور به کام

می‌رود روز ز بالای تو می ریز به جام

در قدح ریز از آن لعلی خورشید فروغ

که به یاقوت دهد پرتو اورنگ به وام

دلفریبی که در آیند روانی به سجود

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۸ - در ستایش میرمیران

 

صبح عید است و تماشاگه گیتی در شاه

شاه چون عید مجسم به سر مسند و گاه

شاه بر مسند و زربفت قبایان ز دو سو

هر طرف بند قبا بافته بربند قباه

دیده طرف کمر جاه و کله گوشه بخت

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۲۱ - استر بی‌علف

 

ای خداوند که چون مرکب آهو تک تو

ناورد کره گر آهو همه مرکب زاید

مرکبی دارم و از حسرت یک مشت علف

بر علفزار فلک بیند و دندان خاید

نسبتی هست چو با اسب تو او را در اصل

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۳ - تاریخ علم

 

زیب عالم علم شاه خلیل الله است

که سر قدر رسانیده ز مه تا ماهی

علمی ساخته الحق که چو گردید بلند

دست اندیشه‌اش از ذیل کند کوتاهی

علم پایه بلندی که در او شقه چرخ

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » شرح پریشانی

 

دوستان! شرحِ پریشانیِ من، گوش کنید

داستانِ غمِ پنهانیِ من، گوش کنید

قصهٔ بی‌سر و سامانیِ من، گوش کنید

گفت‌وگویِ من و حیرانیِ من، گوش کنید

شرحِ این آتشِ جان‌سوز، نگفتن تا کی؟

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » گلهٔ یار دل‌آزار

 

ای گل تازه که بویی ز وفا نیست تو را

خبر از سرزنش خار جفا نیست تو را

رحم بر بلبل بی‌برگ و نوا نیست تو را

التفاتی به اسیران بلا نیست تو را

ما اسیر غم و اصلا غم ما نیست تو را

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ دوست

 

دیده گو اشک ندامت شو و بیرون فرما

دیدن دیده چه کار آیدم از دوست جدا

عوض یوسف گم گشته چو اخوان بینید

دیده خوب است به شرطی که بود نابینا

گرچه دانم که نمی‌یابیش ای مردم چشم

[...]

وحشی بافقی
 

وحشی بافقی » گزیدهٔ اشعار » ترکیبات » سوگواری بر مرگ شرف‌الدین علی

 

دوستان چرخ همان دشمن جان است که بود

همه را دشمن جان است ، همان است که بود

ای که از اهل زمانی ز فلک مهر مجوی

کاین همان دشمن ارباب زمان است که بود

شاهد عیش نهان بود پس پرده چرخ

[...]

وحشی بافقی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode