گنجور

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۹۱ - نیز در مدح خواجه ابوسهل دبیر، عبدلله بن احمد بن لکشن

 

بوستان سبز شد و مرغ در آمد به صفیر

ناله مرغ دلارام تر از نغمه زیر

ابر فروردین گویی به جهان آذین بست

که همه باغ پرندست و همه راغ حریر

گه زره باف شود باد و گهی جوشن دوز

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۱ - در مدح عضد الدوله امیر یوسف برادر سلطان محمود

 

یاد باد آن شب کان شمسه خوبان طراز

بطرب داشت مرا تا بگه بانگ نماز

من و او هر دو بحجره در و می مونس ما

باز کرده در شادی و در حجره فراز

گه بصحبت بر من با بر او بستی عهد

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۳ - در مدح سلطان مسعود بن سلطان محمود غزنوی

 

آشتی کردم با دوست پس از جنگ دراز

هم بدان شرط که بامن نکند دیگر ناز

زانچه کرده ست پشیمان شد و عذر همه خواست

عذر پذرفتم و دل در کف او دادم باز

گر نبودم به مراد دل او دی و پریر

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۴ - در مدح سلطان محمود و ذکر مراجعت او از رزم و فتح قلعه هزار اسب

 

بر کش ای تُرک و بیکسو فکن این جامه جنگ

چنگ بر گیر و بنه درقه و شمشیر از چنگ

وقت آن شد که کمان افکنی اندر بازو

وقت آنست که بنشینی و برداری چنگ

دشمن از کینه بر آمد به کمینگاه مرو

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۰۹ - در مدح یمین الدوله سلطان محمود غزنوی گوید

 

تا گرفتم صنما وصل تو فرخنده به فال

جز به شادی نسپردم شب و روز ومه و سال

چه بود فالی فرخنده تر از دیدن دوست

چه بود روزی پیروزتر از روز وصال

بینی آن زلف سیاه از بر آن روی چو ماه

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۲ - در مدح امیر فخر الدوله ابوالمظفر احمدبن محمد والی چغانیان

 

تا خزان تاختن آورد سوی باد شمال

همچوسرمازده با زلزله گشت آب زلال

بادبر باغ همی عرضه کند زر عیار

ابر برکوه همی توده کندسیم حلال

هر زمان باغ به زرآب فرو شوید روی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی و تقاضا گوید

 

ای شهی کز همه شاهان چو همی در نگرم

خدمت تست گرامی تر و شایسته ترم

تا همی زنده بوم خدمت تو خواهم کرد

از ره راست گذشتم گر ازین در گذرم

دل من شیفته بر سایه، و جاه و خطرست

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۰ - در مدح میر ابو یعقوب عضدالدوله یوسف بن ناصر الدین

 

روز خوش گشت و هوا صافی وگیتی خرم

آبها جاری و می روشن و دلها بی غم

باغ پنداری لشکر گه میرست که نیست

ناخنی خالی از مطرد و منجوق و علم

خاک هر روزی بی عطر همی گیرد بوی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۴ - در مدح خواجه ابو سهل عراقی گوید

 

کی نشینیم نگارا من و تو هر دوبهم

کی نهم روی بدان روی و بدان زلف بخم

چندازین فرقت و بر جان ز غم فرقت رنج

چند ازین دوری و بر دل ز پی دوری غم

آب و آتش به تکلف بهم آیند همی

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۵ - در مدح خواجه ابواحمد تمیمی گوید

 

بفزوده ست بر من خطر قیمت سیم

تا بنا گوش ترا دیده ام ای در یتیم

سیم را شاید اگر در دل و جان جای کنم

از پی آنکه بماند به بنا گوش تو سیم

از بناگوش تو سیم آمد و زر از رخ من

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۶ - در مدح خواجه سید ابوالطیب بن طاهر

 

بار بر بست مه روزه وبر کند خیم

مهرگان طبل زد و عید برون برد علم

باز چون بلبل بی جفت ببانگ آمد زیر

باز چون عاشق بیدل به خروش آمد بم

باده گیران زبان بسته گشادند زبان

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۲۷ - در مدح خواجه ابوسهل عبدالله بن احمد بن لکشن دبیر گوید

 

بر بناگوش تو ای پاکتر از در یتیم

سنبل تازه همی بر دمد از صفحه سیم

زین سپس وقت سپیده دم هر روز بمن

بوی مشک آرد از آن سنبل نو رسته نسیم

عنبرین خطی وبیجاده لب و نرگس چشم

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۱ - نیز در مدح امیر ابواحمد محمد بن محمود غزنوی

 

نتوان کردازین بیش صبوری نتوان

کار از آن شد که توان داشتن این راز نهان

با چنین حال زمن صبرو نهان کردن راز

همچنان باشد کز ریگ روان آب روان

تو ندانی که مراکارد گذشته ست ز گوشت

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۵ - در مدح امیر ابو یعقوب یوسف بن ناصر الدین غزنوی

 

مکن ای دوست بما بدنتوان کرد چنین

به حدیثی مرو از پیش و بکنجی منشین

چندازین خشم، جز از خشم رهی دیگر گیر

چند ازین ناز، جز از ناز طریقی بگزین

کودک خرد نیی تو که ندانی بد و نیک

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۴۸ - در مدح عضد الدوله امیر ابو یعقوب یوسف سپهسالار گوید

 

دی چو دیوانه بر آشفت و به زه کرد کمان

پیش او باز شدن جز به مدارا نتوان

خرگهی باید گرم وآتشی باید تیز

باده ای باید تلخ و خوش و رنگین و روان

مطربی جو بسر خم و تو در پیش بپای

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۵ - در وزارت یافتن خواجه احمد بن حسن میمندی بعد از عزل شش ساله

 

میغ بگشاد و دگرباره بیفروخت جهان

روزی آمد که توان داد از آن روز نشان

روزی آمد که چنین روز همی دید زمین

روزی آمد که چنین روز همی یافت زمان

بوستانی که بدو آب همی راه نیافت

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۵۶ - در مدح شمس الکفاة خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی

 

مکن ای ترک مکن قدر چنین روز بدان

چون شد این روز، درین روز رسیدن نتوان

گر بناگوش تو چون سیم سپیدست چه سود

تو ندانی که بود شب ز پس روز نهان

نه تو آورده ای آیین بناگوش سپید

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۵ - در مدح خواجه ابوبکر حصیری ندیم سلطان محمود گوید

 

چند ازین تنگدلی ای صنم تنگ دهان

هر زمانی مکن ای روی نکو روی گران

می چنان خرد نیی تو که ندانی بدونیک

ناز بیوقت مکن وقت همه چیز بدان

خوبرویان را پیوسته بود قصد به دل

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۶۶ - نیز در مدح خواجه فاضل ابوبکر حصیری ندیم سلطان گوید

 

ای پسر نیز مرا سنگدل و تند مخوان

تندی و سنگدلی پیشه تست ای دل و جان

گر مثل گویم چشم تو بماند به دگر

هر زمان دست گرستن کنی و دست فغان

دوش باری چه سخن گفتم با تو صنما

[...]

فرخی سیستانی
 

فرخی سیستانی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۸۱ - در مدح سلطان محمود بن ناصر الدین غزنوی

 

هر که خواهنده دین باشد و جوینده راه

شغل از طاعت ایزد بود خدمت شاه

شاه محمود که شاهان زبر دست کنند

هر زمانی به پرستیدن او پشت دوتاه

در همه گیتی برسر ننهد هیچ شهی

[...]

فرخی سیستانی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode