گنجور

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۹

 

روز جشن عرب و وقت نشاط عجم است

شادزی گرچه فلک باعث اندوه و غم است

خویشتن رنجه مدار از قبل فقد مراد

می خور انگار که آن نیز وفا و کرم است

شاه انجم زکمین گاه افق بیرون تافت

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۱۹

 

گل ز خرگاه چمن روی به صحرا دارد

سر می خوردن آن خرگه مینا دارد

سبزه چون تازگی افزود به سر سبزی سال

گلبن فتح مَلک سرّ ثریا دارد

تاج بخش ملکان شاه جوانبخت جوان

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۲۱

 

دل همی خواهد از آن پسته که شکّر گیرد

جان طمع دارد از آن لعل که گوهر گیرد

پسته تنگ تو از بهر علاج دل من

ای بسا ورد شکفته که به شکّر گیرد

روی من از پی طرف کمرت هر لحظه

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۵۷

 

منم امروز و دلی زانده گیتی به دو نیم

بیم آنست هنوزم که به جان باشد بیم

نه مرا مسکن و ماوی،نه مرا خانه و جای

نه مرا مونس و غمخور،نه مرا یارو ندیم

بردلم حسرت اصحاب بلایی ست بزرگ

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۵

 

هر کجا تازه بخندید گل رخساری

بر رخم بشکفد از خون جگر گلزاری

عشق بازی به جهان کار چو من بی کاریست

که جزین کار ندانم من ومشکل کاری

بر دل از عشق حرج نیست که نادر یابی

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قصاید » شمارهٔ ۷۶

 

دوش آوازه درافکند نسیم سحری

که عروسان چمن راست گهِ جلوه گری

عقل خوش خوش چو خبر یافت ازین معنی، گفت

راستی خوش خبری داد نسیم سحری

گر چنین است یقین دان که جهان بار دگر

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۱۰

 

بدر دین حاکم آفاق مبارک تویی انک

گلبن ملک ز تو تازه و تر بشکفته ست

آستین کرمت بی غرض دنیاوی

صد ره از روی جهان گرد حوادث رفته ست

این سعادت که تو را روی نموده ست هنوز

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » قطعات » شمارهٔ ۷۳

 

ای ترا گشته کرم ذاتی و احسان لازم

بی مقولات تو منطق ندهد داد کلام

جنس آن فصل که می رفت به هر نوع که هست

اگر از خاصه بود آن عرضی باشد عام

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

یار میخواره من دی قدحی باده به دست

با حریفان ز خرابات برون آمد مست

بر در صومعه بنشست و سلامی در داد

سرِ خُم را بگشاد و در غم را بربست

دل هر دیو دل از ما که بدید آن مه نو

[...]

ظهیر فاریابی
 

ظهیر فاریابی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

ای همایون نظر،از من نظری باز مگیر

طوطیم در قفس از من شکری باز مگیر

سگ قصاب توام خورده ز جانم جگری

چون جگر می‌خورم از من جگری باز مگیر

شب امید مرا،روز دلفروز تویی

[...]

ظهیر فاریابی
 
 
sunny dark_mode