گنجور

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۴

 

چیست آن خسرو سیمین‌بدن زرین‌تاج؟

که به شب خانهٔ فولاد نشیمن دارد

چو ستون‌ست ولی از مدد خیمه بپاست

سیم‌گون‌ست ولی جامه ز آهن دارد

بته پیرهن آل عجب شاخ گلی‌ست!

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » قطعات » قطعهٔ شمارهٔ ۷

 

دوش دیدم که به خواب من مدهوش آمد

مونس جان من آن دلبر خونین‌جگران

چون چراغ نظر افروختم از شمع رخش

گفتم ای چشم و چراغ همه صاحب‌نظران

چه سبب بود که با این همه بیداری من

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲

 

سعی کردم که شود یار ز اغیار جدا

آن نشد عاقبت و من شدم از یار جدا

از من امروز جدا می‌شود آن یار عزیز

همچو جانی که شود از تن بیمار جدا

گر جدا مانم از او خون مرا خواهد ریخت

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

گه گهم خوانی و گویی که: چه حالست ترا؟

حال من حال سگان، این چه سؤالست ترا؟

می کنم یاد تو و میروم از حال بحال

من باین حال و نپرسی که: چه حالست ترا؟

سالها شد که خیال کمرت می بندم

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

من کیم بوسه زنم ساعد زیبایش را؟

گر مرا دست دهد بوسه زنم پایش را

چشم ناپاک بر آنچهره دریغست، دریغ

دیده پاک من اولیست تماشایش را

ناز میبارد از آن سرو سهی سر تا پا

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

بچه نسبت کنم آن سرو قد دلجو را؟

هر چه گویم، به از آنست، چه گویم او را؟

مشنو، از بهر خدا، در حق من قول رقیب

که نکو نیست شنیدن خبر بد گو را

آنکه بد خوی مرا داد چنان روی نکو

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

چند نادیده کنی؟ آه! چه دیدی از ما؟

نشنوی زاری ما، وه! چه شنیدی از ما؟

آخر، ای آهوی مشکین، چه خطا رفت که تو

با همه انس گرفتی و رمیدی از ما؟

حیف باشد که چو گل بر کف هر خار نهی

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۲

 

ای شده خوی تو با من بتر از خوی رقیب

روزم از هجر سیه ساخته چون روی رقیب

گفته بودی که: سگ ما ز رقیب تو بهست

لیک پیش تو به از ماست سگ کوی رقیب

بسکه از کعبه کوی تو مرا مانع شد

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

چیست پیراهن آن دلبر شیرین حرکات؟

همچو سرچشمه خضرست و بدن آب حیات

این چه قدست و چه رفتار و چه شیرین حرکات؟

گوییا موج زنان می گذرد آب حیات

گر بیاد لب او زهر دهندم که: بنوش

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۴۸

 

ای که از یار نشان می طلبی، یار کجاست؟

همه یارند، ولی یار وفادار کجاست؟

تا نپرسند، بخوبان غم دل نتوان گفت

ور بپرسند، بگو: قوت گفتار کجاست؟

رفت آن تازه گل و ماند بدل خار غمش

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

عشقبازی چه بلا فکر خطایی بودست!

عشق خود عشق نبودست، بلایی بودست

کاش بینند بی خبران حسن ترا

تا بدانند که ما را چه خدایی بودست

در دیاری که گل روی ترا پروردند

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

این همه لاله، که سر بر زده از خاک منست

پارهای جگر سوخته چاک منست

درد عشاق ز درمان کسی به نشود

خاصه دردی، که نصیب دل غمناک منست

استخوانهای من از خاک درش بردارید

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

نخل بالای تو سر تا بقدم شیرینست

این چه نخلست که هم نازک و هم شیرینست؟

بسکه چون نیشکری نازک و شیرین و لطیف

بند بند تو، ز سر تا بقدم شیرینست

گرچه در عهد تو شیرین سخنان بسیارند

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۴

 

بی تو هر روز مرا ماهی و هر شب سالیست

شب چنین، روز چنان، آه! چه مشکل حالیست!

هرگزت نیست بر احوال غریبان رحمی

ما غریبیم و تو بی رحم، غریب احوالیست!

گر فتد مردم چشمم برخت، روی مپوش

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست

در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست

خاک آدم که سرشتند غرض عشق تو بود

هر که خاک ره عشق تو نشد آدم نیست

از جنون من و حسن تو سخن بسیارست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

دگرم بسته آن زلف سیه نتوان داشت

آن چنانم که بزنجیر نگه نتوان داشت

تاب خیل و سپه زلف و رخی نیست مرا

روز و شب معرکه با خیل و سپه نتوان داشت

تا کی آن چاه ذقن را نگرم با لب خشک؟

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

روز من شب شد و آن ماه براهی نگذشت

این چه عمریست که سالی شد و ماهی نگذشت؟

ذوق آن جلوه مرا کشت، که وی از سر ناز

آمد و گاه گذشت از من و گاهی نگذشت

عمر بگذشت و همان روز سیه در پیشست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۱

 

یا تمنای وصال تو مرا خواهد کشت

یا تماشای جمال تو مرا خواهد کشت

باز در جلوه ناز آمده ای همچو نهال

جلوه ناز نهال تو مرا خواهد کشت

روز وصلست، تو در کشتن من تیغ مکش

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۳

 

دل به امید کرم دادم و دیدم ستمت

چه ستم‌ها که ندیدم به امید کرمت؟

دارم آن سر: که به خاک قدمت سر بنهم

غیر ازینم هوسی نیست، به خاک قدمت

تویی آن پادشه مملکت حسن، که نیست

[...]

هلالی جغتایی
 

هلالی جغتایی » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

اگر از آمدنم رنجه نگردد خویت

هر دم از دیده قدم سازم و آیم سویت

گر بدانم که توان بر سر کویت بودن

تا توانم نروم جای دگر از کویت

سر من خاک رهت باد! که شاید روزی

[...]

هلالی جغتایی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode