گنجور

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

گوشهٔ چشم توام گوشه نشین کرد ز خود

معنی گوشه نشین هر که نداند این است

من چه دانم به جگر گاه مرا دست که زد

این قدر هست که سرپنجهٔ او خونین است

شرح گریان ز غم زلف تو ناید به قلم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

دل که با طره ی جانان سر سودا دارد

روزگارش که پریشان گذرد جا دارد

شمع را سوزش پروانه به جایی نرساند

یار در کشتنم از ناله چه پروا دارد!

دهن تنگ ترا خنده اگر معجزه نیست

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۴

 

آن شکر خنده به وصل، دهنم شاد نکرد

غلطم باز گر از هیچ کسی یاد نکرد

آن چه من در غمت ای خسرو خوبان کردم

به شکرخندهٔ شیرین تو فرهاد نکرد

ناوک ناز تو نازم که به یک چشم زدی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۶

 

شادی من نه به خلد و نه به کوثر باشد

شادی آن جا طرب آن جاست که دلبر باشد

هر که دید آب حیات دهن دوست چو من

بگذرد از دل، اگر خضر پیمبر باشد

جای حیرت بود این خال سیه بر لب یار

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۰

 

در ازل سنبل گیسوی ترا شانه زدند

رقم شیفتگی بر من دیوانه زدند

من ازان روز خرابم که به خلوت گه حسن

سرمه ی ناز بر آن نرگس مستانه زدند

قبله ی راهب صد ساله شد از معجزه ات

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۱

 

بت من طره چو بر برگ سمن بر شکند

رونق ماه برد، قیمت عنبر شکند

گنه از چشم تو نبود ز دل آزردن ما

ترک چون مست بود شیشهٔ ساغر شکند

بسته زلف تو به هر حلقه هزاران دل زار

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

هم چو شاهین به هوس بال و پری بگشادم

در سر سیر و تماشا سر خود بنهادم

ز آشیان شهپر سیاره کشی کردم راست

یک نظر جلوه کنان بر سر چرخ استادم

پس آینه چو طوطی به شکر بالیدم

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۰

 

من که در گوشه کاشانه دلی خوش دارم

پادشاهم دل خویش از چه مشوش دارم

یک طرف نغمه ی نی، یک طرف آوازه ی دف

یک طرف دیده به روی بت مهوش دارم

خلوت دل به خیال رخ و زلف دلبر

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

به خیال تو به هر جای که من می نگرم

می نیاید به جز از گلشن و گل در نظرم

تا گل روی تو آرام و قرارم بربود

به هوایت چو نسیم سحری در به درم

بر سر جان من، ای دوست، دل آزرده مباش

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

گر من سوخته بر شاهد خوبان برسم

پشت شاهین شکند شهپر بال مگسم

عاجز نفس شدم سنگ دل از صحبت او

مرغ باغ ارمم هم نفس خار و خسم

طوطیان در چمن هند به شکر شکنی

[...]

وفایی مهابادی
 

وفایی مهابادی » دیوان فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۵

 

بی تو ای دوست ندانی که چه گویم چونم

به جمال تو که چون سوخت در و بیرونم

جلوه ای کن به من و شمع وجودم بردار

وعده ی وصل من آن است بریزی خونم

جانم آزاد کن از واهمه ی وصل و فراق

[...]

وفایی مهابادی
 
 
sunny dark_mode