گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳

 

می کشد چشم تو از گوشه به میخانه مرا

می کند زلف چو زنجیر تو دیوانه مرا

شسته بودم ز می و جام و قدح دست ولی

می برد باز لبت بر سر پیمانه مرا

به هوای لب میگون تو گر خاک شوم

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

آنچه پیش است اگر جمله بدانید شما

روز و شب خون ز ره دیده فشانید شما

دیده دل بگشایید و نکو درنگرید

می رود عمر، چه در بند جهانید شما

چون روی از پی دنیی، برود دین از دست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۶

 

سالک عشق تو هر دم به جهان دگر است

هر نفس طالب وصلت به مکان دگر است

گرچه وصف تو کنند اهل تفاسیر و کلام

مصحف روی تو را شرح و بیان دگر است

حرف ما ابجد عشق است چه داند نحوی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

ای که از فکر تو پیوسته سرم در پیش است

دل من بی لب لعل نمکینت ریش است

گر کنم روز و شب اندیشه وصلت چه عجب

عاشق غمزده پیوسته محال اندیش است

جور خوبان ز وفا گرچه بود بیش، ولی

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۵

 

نقش هستی رقم صورت کاشانه ماست

مستی کون و مکان از می و میخانه ماست

آب حیوان و می کوثری و ماء معین

جرعه صافی بی دردی پیمانه ماست

زرفشان شمع فلک، مجلس پیروزه لگن

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۳۹

 

چشم بیمار تو تا مست و خراب افتاده است

در سر من هوس جام و شراب افتاده است

تا حدیث لب میگون تو در شهر افتاد

زاهد گوشه نشین با می ناب افتاده است

نظم دندان تو تا دیده ام ای پسته دهن!

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۱ - سرزنش گم‌کرده‌راهان

 

مسجد و میکده و کعبه و بتخانه یکی است

ای غلط کرده ره کوچه ما! خانه یکی است

هرکس از جام ازل گرچه به نوعی مستند

چشم مست تو گواه است که پیمانه یکی است

صورت آدم و حوا به حقیقت دام است

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۴۳

 

آن که بر لوح رخت خط الهی دانست

بنده عشق الهی شد و شاهی دانست

آن که می گفت که روی تو به مه می ماند

چون نظر کرد به روی تو کماهی دانست

زلف و رخسار تواش کی رود از پیش نظر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۵۵

 

هر که با جام می لعل لبش همدم نیست

در حریم حرم حرمت ما محرم نیست

دل به نیش است که هر نوش ندارد سودش

سینه زخمی است که خوشنود به هر مرهم نیست

کمر صحبت این راه ببندی ور نه

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

ای که بردی تو به خوبی گرو از حور بهشت

مصحف روی تو را خامه تقدیر نوشت

آیتی از ورق حسن تو هر کس که بخواند

سر توحید عیان گشتش و تقلید بهشت

در ازل حق به چهل صبح به مهرت ای جان

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۳

 

خون ببار از مژه ای دیده! که دلدار برفت

مونس جان و قرار دل بیمار برفت

گرچه باشد همه کس را دل آزرده ز درد

درد من این که مرا یار دل آزار برفت

دوش در صومعه دل ذکر دو زلفت می گفت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶۸

 

گر به می تشنه شود آن لب باریک مزاج

نوش کن شربت ماء العنب از جام زجاج

ساقیا دردسری می دهدم رنج خمار

باده پیما که به یک جرعه بسازیم علاج

بر بناگوش تو آن خال سیه دانی چیست؟

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۰

 

شمع رویت صفت نور تجلی دارد

بوی جان پرور زلفت دم عیسی دارد

بر در مکتب عشقت چو خرد روح امین

در کنار آمد و لوح الف و بی دارد

بر سر کوی تو آن دل که مقیم است چو خاک

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۲

 

کیست آن سرو که بر راه گذر می‌گذرد

نور چشم است که بر اهل نظر می‌گذرد

درد دل بین که طبیب از سر حسرت ما را

خسته، افتاده همی‌بیند و در می‌گذرد

غرق دریای سرشکم عجب این کز غم تو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۵

 

از تو خوبی طمع مهر و وفا نتوان کرد

گله با وصل گل از خار جفا نتوان کرد

کرده ام قیمت یک موی تو را هر دو جهان

گرچه او را به چنان تحفه بها نتوان کرد

عمر چون باد هوا می گذرد حاضر باش

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

گر سعادت نظری بر من زار اندازد

بر سرم سایه سرو قد یار اندازد

دور از آن یار و دیارم نظر سعد کجاست

تا مرا باز بدان یار و دیار اندازد

آن که شد مست غرور از می پندار امروز

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۳

 

سلطنت کی کند آن شاه که درویش نشد

آشنا کی شود آن دل که به خود خویش نشد

می کند آرزوی وصل تو هرکس لیکن

کار دولت به هوا و هوسی پیش نشد

قیمت مرهم وصل تو ندانست آنکو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

عارفان از دو جهان صحبت جانان طلبند

تنگ چشمان گدا ملک سلیمان طلبند

اعتباری نکنند اهل دل آن طایفه را

که نه از بهر لقا روضه رضوان طلبند

بی لب و چشم و رخ و زلف تو ذوقی ندهد

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۸

 

یار ما صاحب حسن است جفا چون نکند

می کند، خوب، جفا دلبر ما، چون نکند

خسرو کشور حسن است و ملاحت یارم

جور بر عاشق مسکین گدا چون نکند

دلم از باد صبا بوی سر زلفش یافت

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

عارفان روی تو را نور یقین می‌خوانند

عروه موی تو را حبل متین می‌خوانند

آنچه بر لوح قضا منشی تقدیر نوشت

عاشقانت ز رخ و زلف و جبین می‌خوانند

صفت چشم تو است آیت «مازاغ» از آن

[...]

نسیمی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode