گنجور

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۱۳

 

تا دل بی تاب من گرم طلب گردیده است

خار صحرای ملامت موی آتشدیده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۶

 

دل دگربار در آن زلف دو تا افتاده است

چشم بد دور که بسیار بجا افتاده است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۳۸

 

باز سرمشق جنونم خط نازک رقمی است

که دو نیم است ز عشقش دل هر جا قلمی است

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۸۷

 

تازه رو زخم کهن از زخم های تازه شد

غنچه را خمیازه گل باعث خمیازه شد

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۱۹۴

 

آن که لب باز از سر رغبت به غیبت می کند

حلقه ذکر خدا را طوق لعنت می کند

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۲۵

 

در حریمی که لب خود به شکرخنده گشایی

از لب بام کنند اهل هوس بوسه ربایی

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۴۲

 

حرص کرد از دعوی فقر و فنا شرمنده ام

بخیه از دندان سگ دارد لباس ژنده ام

صائب تبریزی
 

صائب تبریزی » دیوان اشعار » مطالع » شمارهٔ ۴۵۳

 

ما نه امروز ز گلگشت چمن سیر شدیم

غنچه بودیم درین باغ که دلگیر شدیم

صائب تبریزی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۱۶۹

 

بس که از بارش اشکم در و دیوار نماند

جغد غم نوحه کنان گفت که ویرانه کجاست

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۴۰۵

 

گر ادب دورم نمی کرد از بر آن سروقد

تازگیهای تن او، سر به آبم داده بود

طغرای مشهدی
 

طغرای مشهدی » گزیدهٔ اشعار » ابیات برگزیده از غزلیات » شمارهٔ ۵۱۳

 

دل به استحضار آیات شهادت زنده است

بخت کو تا سوره زخم ترا از بر کنیم

ما و آن همت که چون نرگس درین بستانسرا

از کدوی بی نیازی، باده در ساغر کنیم

طغرای مشهدی
 

فیض کاشانی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۰۵

 

خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم

بی‌خیال تو نباشد نه قیامم نه قعودم

جلوه حسن تو دیدم طمع از خویش بریدم

تا که شد محو در انوار وجود تو وجودم

میکند تازه بتازه سپه حسن شهیدم

[...]

فیض کاشانی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

چه کنم صلح کسی جنگ و ستیز تو که خوبست

چشم آمیزشم از کیست گریز تو که خوبست

بگشا بند قبا منتظر شام چرایی

صبحدم هم به گریبان عزیز تو که خوبست

نکنی فرق هوس را ز محبَّت عجب از تو

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶۲

 

گریة خونین نداند هر که چشمی تر کمند

بایدت خون خورد تا اشک تو رنگی بر کند

کی نهد لب بر لب ما از غرور حسن و ناز

آنکه بهر بوسه‌ای خون در دل ساغر کند

کوثرم خونابه شد بی‌او ولی در کام من

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۱

 

محرم دل سینة بی‌کینة خود کرده‌ام

کس چه داند آنچه من با سینة خود کرده‌ام

گوهری نایاب‌تر از وصل در پیش منست

من که سیلاب فنا گنجینة خود کرده‌ام

وصله‌دوزی‌های اضدادم به غایت تیره داشت

[...]

فیاض لاهیجی
 

فیاض لاهیجی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۵۴

 

خاک پای تو که در چشم تر انباشته بودم

سرمه‌ای بهر چنین روز نگه داشته بودم

گفتم از من نکشی دامن خود روز جدایی

شد غلط هر چه من از مهر تو پنداشته بودم

همچو آیینه مرا روز سیه در پی سر بود

[...]

فیاض لاهیجی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۲۷

 

پادشاه ملک فقرم، بهر حفظ شان خویش

از جهان بیگانگی را کرده ام دربان خویش

تا نگردد لحظه یی با خواب راحت آشنا

دوختم مانند سوزن چشم بر مژگان خویش

دوست دانسته است قدر نعمت دیدار خود

[...]

واعظ قزوینی
 

واعظ قزوینی » دیوان اشعار » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۹۷

 

بخشم و شهوت و حرص، اینقدر مده خود را

نگاهبانی بستان، بدام و دد مگذار

واعظ قزوینی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۶

 

حرف مجنون تو از گلبرگ تر نازکتر است

حلقه زنجیرش از آب گهر نازکتر است

چون نگاه پاکبازانم سر پرواز نیست

ورنه دام از پرده های چشم تر نازکتر است

فتنه جوی من نمی سازد به خوی خویشتن

[...]

اسیر شهرستانی
 

اسیر شهرستانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۸

 

پیش سامان سرشکم مایه دریا کم است

بهر طغیان جنونم وسعت صحرا کم است

هر چه بینی پرتوی از حسن عالمگیر اوست

جلوه بسیار است اما دیده بینا کم است

گر شراب کم دهد ساقی گناه ظرف توست

[...]

اسیر شهرستانی
 
 
۱
۹
۱۰
۱۱
۱۲
۱۳
۱۸
sunny dark_mode