گنجور

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۰

 

در قمار عشق آخر، باختم دل و دین را

وازدم در این بازی، عقل مصلحت بین را

فصل نوبهار آمد، جام جم چه می‌جویی

از می کهن پرکن، کاسهٔ سفالین را

آن که در نظر بازی ، عیب کوه‌کن کردی

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۲

 

من گرفته‌ام بر کف نقد جان شیرین را

تو نهفته ای در لب خنده‌های شیرین را

من فکنده‌ام در دل عقده‌های بی‌حاصل

تو گشوده‌ای بر رخ طره‌های پرچین را

من ز دیده می‌ریزم قطره‌های گوناگون

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۰۱

 

نفس نامسلمانم از گنه پشیمان شد

راهبی به راه آمد کافری مسلمان شد

دانه‌های خال او دام راه آدم گشت

حلقه‌های موی او مار حلق شیطان شد

از سیاهی بختم زلف یار در هم گشت

[...]

فروغی بسطامی
 

فروغی بسطامی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸

 

چین زلف مشکین را بر رخ نگارم بین

حلقه‌های او بشمر، عقده‌های کارم بین

از دمیدن خطش اشک من به دامن ریخت

هاله بر مهش بنگر، لاله در کنارم بین

دوش در گذرگاهی دامنش به دست آورد

[...]

فروغی بسطامی
 
 
sunny dark_mode