گنجور

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۵۷

 

هرگز این صورت کند صورتگری

یا چنین شاهد بود در کشوری

سرورفتاری صنوبرقامتی

ماه رخساری ملایک منظری

می‌رود وز خویشتن بینی که هست

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۹۱

 

سخت زیبا می‌روی یک بارگی

در تو حیران می‌شود نظارگی

این چنین رخ با پری باید نمود

تا بیاموزد پری رخسارگی

هر که را پیش تو پای از جای رفت

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۲۷

 

خواهم اندر پایش افتادن چو گوی

ور به چوگانم زند هیچش مگوی

بر سر عشاق طوفان گو ببار

در ره مشتاق پیکان گو بروی

گر به داغت می‌کند فرمان ببر

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۳۲

 

سرو سیمینا به صحرا می‌روی

نیک بدعهدی که بی ما می‌روی

کس بدین شوخی و رعنایی نرفت

خود چنینی یا به عمدا می‌روی

روی پنهان دارد از مردم پری

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴

 

غافلند از زندگی مستان خواب

زندگانی چیست مستی از شراب

تا نپنداری شرابی گفتمت

خانه آبادان و عقل از وی خراب

از شراب شوق جانان مست شو

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸

 

درد عشق از تندرستی خوشتر است

ملک درویشی ز هستی خوشتر است

عقل بهتر می‌نهند از کائنات

عارفان گویند مستی خوشتر است

خودپرستی خیزد از دنیا و جاه

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۹

 

منزل عشق از جهانی دیگر است

مرد عاشق را نشانی دیگر است

بر سر بازار سربازان عشق

زیر هر داری جوانی دیگر است

عقل می‌گوید که این رمز از کجاست

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » غزلیات » غزل شمارهٔ ۱۶

 

خوشتر از دوران عشق ایام نیست

بامداد عاشقان را شام نیست

مطربان رفتند و صوفی در سماع

عشق را آغاز هست انجام نیست

کام هر جوینده‌ای را آخریست

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۸ - در مدح امیر انکیانو

 

بس بگردید و بگردد روزگار

دل به دنیا در نبندد هوشیار

ای که دستت می‌رسد کاری بکن

پیش از آن کاز تو نیاید هیچ کار

اینکه در شهنامه‌ها آورده‌اند

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۴۷ - در ستایش شمس‌الدین حسین علکانی

 

ای محافل را به دیدار تو زین

طاعتت بر هوشمندان فرض عین

آسمان در زیر پای همتت

بر زمین مالنده فرق فرقدین

از مقامات تا ثریا همچنان

[...]

سعدی
 

سعدی » دیوان اشعار » ملحقات و مفردات » شمارهٔ ۶

 

حالم از شرح غمت افسانه ایست

چشمم از عکس رخت بتخانه ایست

هر کجا بدگوهری در عالمست

در کنار آنچنان دردانه ایست

بر امید زلف چون زنجیر تو

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۴۰

 

در حدود ری یکی دیوانه بود

سال و مه کردی به کوه و دشت گشت

در بهار و دی به سالی یک دو بار

آمدی در قلب شهر از طرف دشت

گفت ای آنان که تان آماده بود

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۳۹

 

هر که خیری کرد و موقوفی گذاشت

رسم خیرش همچنان بر جای دار

نام نیک رفتگان ضایع مکن

تا بماند نام نیکت یادگار

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۱۶۰

 

خواجه تشریفم فرستادی و مال

مالت افزون باد و خصمت پایمال

هر به دیناریت سالی عمر باد

تا بمانی ششصد و پنجاه سال

سعدی
 

سعدی » مواعظ » قطعات » شمارهٔ ۲۱۷

 

بی‌هنر را دیدن صاحب هنر

نیش بر جان می‌زند چون کژدمی

هر که نامردم بود عذرش بنه

گر به چشمش درنیاید مردمی

راست می‌خواهی به چشم خارپشت

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۳۶

 

آنکه هفت اقلیم عالم را نهاد

هر کسی را هر چه لایق بود داد

گر توانا بینی ار کوتاه دست

هر که را بینی چنان باید که هست

این که مسکین است اگر قادر شود

[...]

سعدی
 

سعدی » مواعظ » مثنویات » شمارهٔ ۴۵

 

ای خداوندان طاق و طمطراق

صحبت دنیا نمی‌ارزد فراق

اندک اندک خان و مان آراستن

پس به یک بار از سرش برخاستن

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۳

 

نیم‌نانی گر خورد مرد خدا

بذل درویشان کند نیمی دگر

ملک اقلیمی بگیرد پادشاه

همچنان در بند اقلیمی دگر

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۲

 

ظالمی را خفته دیدم نیم‌روز

گفتم این فتنه است خوابش برده بِه

وآنکه خوابش بهتر از بیداری است

آن‌چنان بد زندگانی مرده به

سعدی
 

سعدی » گلستان » باب اول در سیرت پادشاهان » حکایت شمارهٔ ۱۶

 

دوست مشمار آن که در نعمت زند

لاف یاری و برادر خواندگی

دوست آن دانم که گیرد دست دوست

در پریشان حالی و درماندگی

سعدی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode