مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۶
غیر عشقت راه بین جستیم نیست
جز نشانت همنشین جستیم نیست
آن چنان جستن که میخواهی بگو
کان چنان را این چنین جستیم نیست
بعد از این بر آسمان جوییم یار
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۷
در دل و جان خانه کردی عاقبت
هر دو را دیوانه کردی عاقبت
آمدی کآتش در این عالم زنی
وانگشتی تا نکردی عاقبت
ای ز عشقت عالمی ویران شده
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۸
این چنین پابند جان میدان کیست
ما شدیم از دست این دستان کیست
عشق گردان کرد ساغرهای خاص
عشق میداند که او گردان کیست
جان حیاتی داد کوه و دشت را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۲۹
عاشقی و بیوفایی کار ماست
کار کار ماست چون او یار ماست
قصد جان جمله خویشان کنیم
هر چه خویش ما کنون اغیار ماست
عقل اگر سلطان این اقلیم شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۰
گم شدن در گم شدن دین منست
نیستی در هست آیین منست
تا پیاده میروم در کوی دوست
سبز خنگ چرخ در زین منست
چون به یک دم صد جهان واپس کنم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۱
عشوه دشمن بخوردی عاقبت
سوی هجران عزم کردی عاقبت
بازگردی زان خسان زن صفت
سوی این مردان چو مردی عاقبت
سیر گردی زان همه جفتان تو زود
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۳۲
این چنین پابند جان میدان کیست
ما شدیم از دست این دستان کیست
میدود چون گوی زرین آفتاب
ای عجب اندر خم چوگان کیست
آفتابا راه زن راهت نزد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۲۲
ماه دیدم شد مرا سودای چرخ
آن مهی نی کو بود بالای چرخ
تو ز چرخی با تو میگویم ز چرخ
ور نه این خورشید را چه جای چرخ
زهره را دیدم همیزد چنگ دوش
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۰
باز شیری با شکر آمیختند
عاشقان با همدگر آمیختند
روز و شب را از میان برداشتند
آفتابی با قمر آمیختند
رنگ معشوقان و رنگ عاشقان
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۱
آن شکرپاسخ نباتم میدهد
و آنک کشتستم حیاتم میدهد
آن که در دریای خونم غرقه کرد
یونس وقتم نجاتم میدهد
در صفات او صفاتم نیست شد
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۲
خنبهای لایزالی جوش باد
باده نوشان ازل را نوش باد
تیزچشمان صفا را تا ابد
حلقههای عشق تو در گوش باد
دوش گفتم ساقیش را هوش دار
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۳
موشکی صندوق را سوراخ کرد
خواب گربه موش را گستاخ کرد
اندر آتش افکنیم آن موش را
همچنان کان مردک طباخ کرد
گربه را و موش را آتش زنیم
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۴
بار دیگر یار ما هنباز کرد
اندک اندک خوی از ما بازکرد
مکرهای دشمنان در گوش کرد
چشم خود بر یار دیگر باز کرد
هر دم از جورش دل آرد نو خبر
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۵
هر که بتواند نگه دارد خرد
من نتانستم مرا باری ببرد
گرد من میگشت یک لولی پریر
همچنینم برد کلی کرد و مرد
کرد لولی دست خود در خون من
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۶
خلق میجنبند مانا روز شد
روز را جان بخش جانا روز شد
چند شب گشتیم ما و چند روز
در غم و شادی تو تا روز شد
در جهان بس شهرها کان جا شبست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۷
چون مرا جمعی خریدار آمدند
کهنه دوزان جمله در کار آمدند
از ستیزه ریش را صابون زدند
وز حسد ناشسته رخسار آمدند
همچو نغزان روز شیوه میکنند
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۸
ساقیان سرمست در کار آمدند
مستیان در کوی خمار آمدند
حلقه حلقه عاشقان و بیدلان
بر امید بوی دلدار آمدند
بلبلان مست و مستان الست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۱۹
اندک اندک جمع مستان میرسند
اندک اندک می پرستان میرسند
دلنوازان نازنازان در ره اند
گلعذاران از گلستان میرسند
اندک اندک زین جهان هست و نیست
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۲۰
هر چه آن خسرو کند شیرین کند
چون درخت تین که جمله تین کند
هر کجا خطبه بخواند بر دو ضد
همچو شیر و شهدشان کابین کند
با دم او میرود عین الحیات
[...]