گنجور

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲ - پیشکش به حضور ملت اسلامیه

 

منکر نتوان گشت اگر دم زنم از عشق

این نشه بمن نیست اگر با دگری هست

عرفی

ای ترا حق خاتم اقوام کرد

بر تو هر آغاز را انجام کرد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۳ - تمهید : در معنی ربط فرد و ملت

 

فرد را ربط جماعت رحمت است

جوهر او را کمال از ملت است

تاتوانی با جماعت یار باش

رونق هنگامه ی احرار باش

حرز جان کن گفته ی خیرالبشر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۴ - در معنی اینکه ملت از اختلاط افراد پیدا میشود و تکمیل تربیت او از نبوت است

 

از چه رو بر بسته ربط مردم است

رشته ی این داستان سر در گم است

در جماعت فرد را بینیم ما

از چمن او را چو گل چینیم ما

فطرتش وارفته ی یکتائی است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۵ - ارکان اساسی ملیهٔ اسلامیه رکن اول: توحید

 

در جهان کیف و کم گردید عقل

پی به منزل برد از توحید عقل

ورنه این بیچاره را منزل کجاست

کشتی ادراک را ساحل کجاست

اهل حق را رمز توحید ازبر است

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۶ - در معنی اینکه یأس و حزن و خوف ام الخبائث است و قاطع حیات و توحید ازالهٔ این امراض خبیثه می کند

 

مرگ را سامان ز قطع آرزوست

زندگانی محکم از لاتقنطوا ست

تا امید از آرزوی پیهم است

نا امیدی زندگانی را سم است

نا امیدی همچو گور افشاردت

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۷ - محاورهٔ تیر و شمشیر

 

سر حق تیر از لب سوفار گفت

تیغ را در گرمی پیکار گفت

ای پریها جوهر اندر قاف تو

ذوالفقار حیدر از اسلاف تو

قوت بازوی خالد دیده ئی

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۸ - حکایت شیر و شهنشاه عالمگیررحمة الله علیه

 

شاه عالمگیر گردون آستان

اعتبار دودمان گورگان

پایه ی اسلامیان برتر ازو

احترام شرع پیغمبر ازو

در میان کارزار کفر و دین

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۹ - رکن دوم: رسالت

 

تارک آفل براهیم خلیل

انبیا را نقش پای او دلیل

آن خدای لم یزل را آیتی

داشت در دل آرزوی ملتی

جوی اشک از چشم بیخوابش چکید

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۰ - در معنی اینکه مقصود رسالت محمدیه تشکیل و تأسیس حریت و مساوات و اخوت بنی نوع آدم است

 

بود انسان در جهان انسان پرست

ناکس و نابود مند و زیر دست

سطوت کسری و قیصر رهزنش

بند ها در دست و پا و گردنش

کاهن و پاپا و سلطان و امیر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۱ - حکایت بوعبید و جابان در معنی اخوت اسلامیه

 

شد اسیر مسلمی اندر نبرد

قائدی از قائدان یزد جرد

گبر باران دیده و عیار بود

حیله جو و پرفن و مکار بود

از مقام خود خبردارش نکرد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۲ - حکایت سلطان مراد و معمار در معنی مساوات اسلامیه

 

بود معماری ز اقلیم خجند

در فن تعمیر نام او بلند

ساخت آن صنعت گر فرهاد زاد

مسجدی از حکم سلطان مراد

خوش نیامد شاه را تعمیر او

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۳ - در معنی حریت اسلامیه و سر حادثهٔ کربلا

 

هر که پیمان با هوالموجود بست

گردنش از بند هر معبود رست

مؤمن از عشق است و عشق از مؤمنست

عشق را ناممکن ما ممکن است

عقل سفاک است و او سفاک تر

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۴ - در معنی اینکه چون ملت محمدیه مؤسس بر توحید و رسالت است پس نهایت مکانی ندارد

 

جوهر ما با مقامی بسته نیست

باده ی تندش بجامی بسته نیست

هندی و چینی سفال جام ماست

رومی و شامی گل اندام ماست

قلب ما از هند و روم و شام نیست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۵ - در معنی اینکه وطن اساس ملت نیست

 

آنچنان قطع اخوت کرده اند

بر وطن تعمیر ملت کرده اند

تا وطن را شمع محفل ساختند

نوع انسان را قبائل ساختند

جنتی جستند در بئس القرار

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۶ - در معنی اینکه ملت محمدیه نهایت زمانی هم ندارد، که دوام این ملت شریفه موعود است

 

در بهاران جوش بلبل دیده‌ای

رستخیز غنچه و گل دیده‌ای

چون عروسان غنچه ها آراسته

از زمین یک شهر انجم خاسته

سبزه از اشک سحر شوییده‌ای

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۷ - در معنی اینکه نظام ملت غیر از آئین صورت نبندد و آئین ملت محمدیه قرآن است

 

ملتی را رفت چون آئین ز دست

مثل خاک اجزای او از هم شکست

هستی مسلم ز آئین است و بس

باطن دین نبی این است و بس

برگ گل شد چون ز آئین بسته شد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۸ - در معنی اینکه در زمانه انحطاط تقلید از اجتهاد اولی تر است

 

عهد حاضر فتنه ها زیر سر است

طبع ناپروای او آفت گر است

بزم اقوام کهن برهم ازو

شاخسار زندگی بی نم ازو

جلوه اش ما را ز ما بیگانه کرد

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۱۹ - در معنی اینکه پختگی سیرت ملیه از اتباع آئین الهیه است

 

در شریعت معنی دیگر مجو

غیر ضو در باطن گوهر مجو

این گهر را خود خدا گوهر گر است

ظاهرش گوهر بطونش گوهر است

علم حق غیر از شریعت هیچ نیست

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۰ - در معنی اینکه حسن سیرت ملیه از تأدب به آداب محمدیه است

 

سائلی مثل قضای مبرمی

بر در ما زد صدای پیهمی

از غضب چوبی شکستم بر سرش

حاصل دریوزه افتاد از برش

عقل در آغاز ایام شباب

[...]

اقبال لاهوری
 

اقبال لاهوری » رموز بیخودی » بخش ۲۱ - در معنی اینکه حیات ملیه مرکز محسوس میخواهد و مرکز ملت اسلامیه بیت الحرام است

 

می گشایم عقده از کار حیات

سازمت آگاه اسرار حیات

چون خیال از خود رمیدن پیشه اش

از جهت دامن کشیدن پیشه اش

در جهان دیر و زود آید چسان

[...]

اقبال لاهوری
 
 
۱
۲
۳
۴
۷
sunny dark_mode