صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۸۵۷
هر که با ما می کند بیگانگی
معنی بیگانه می دانیم ما
نه فلک را گرد آن شمع طراز
جوشش پروانه می دانیم ما
از دو عالم گرچه بیرون رفتهایم
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۲
در خودآرایی خطرها مضمرست
حلقه فتراک طاوس از پرست
بی سبکروحی و تمکین آدمی
کشتی بی بادبان و لنگرست
قرب خوبان رنج باریک آورد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۳
همت ما را مکانی دیگرست
آسمان را آسمانی دیگرست
لطف او در پرده دارد چشم را
مغز او را استخوانی دیگرست
گو اجل این جان رسمی را برد
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۴
وقت ما از ساغر و مینا خوش است
وقت ساقی خوش که وقت ما خوش است
عشق می باید به هر صورت که هست
عاشقی با صورت دیبا خوش است
ناخوشیها از دل بی ذوق ماست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۲۴۵
از نظر هرگز خیالش دور نیست
یک نفس دریای ما بی شور نیست
در دهان اژدهای خم رود
مست بی پرواتر از مخمور نیست
خنده بر برق تجلی می زند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۶
بس که در زلف تو دلها آب شد
حلقه هایش سربسر گرداب شد
دل شد از روی عرقناکش خراب
گنج در ویرانه ام سیلاب شد
زاهد خشک از هوای قامتش
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۷
تا به زانو پای من در خار شد
کاسه زانوی من مودار شد
گردخواری پیش خیز عزت است
خار پا خواهد گل دستار شد
حرف حق بگذار بر طاق بلند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۸
رنگ خط برلعل جانان ریختند
خار در پیراهن جان ریختند
سبزه خط جوش زد از لعل یار
طوطیان در شکرستان ریختند
در تماشای تو ارباب نظر
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۱۹
بخل ممسک از می افزونتر شود
سخت تر گردد گره چون تر شود
گوشه گیری آب روی عزت است
قطره در جیب صدف گوهر شود
حرص را نشو ونما از آرزو ست
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۰
زخم ما پهلو به خنجر میدهد
شیشه ما سنگ را پر میدهد
سینهٔ ما از هجوم درد و داغ
یادی از صحرای محشر میدهد
شوق از افتادگان راه عشق
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۴۵۲۱
از غم گم کرده راهان فارغ است
هر که صائب شد به منزل ناپدید
شش جهت راه است ومنزل ناپدید
دشت هموارست ومحمل ناپدید
ز اشتیاق آب دریا ماهیان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۵۱۰۴
در خرابات مغان ستار باش
چون لب پیمانه بی گفتار باش
مهر خاموشی به لب زن چون حباب
درمحیط معرفت سیار باش
فردشو چون نقطه از خط وجود
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۴۴۳
شد گلستان خارخار من به من
گو نپردازد بهار من به من
من غمش را غمگسار خود کنم
گر نسازد غمگسار من به من
چشم آن دارم که نگذارد ز لطف
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۸
حرف آن لب در میان افکندهای
شور محشر در جهان افکندهای
در لباس چشم آهو بارها
خویش را در کاروان افکندهای
غنچه خوش حرف را با صدزبان
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » غزلیات » غزل شمارهٔ ۶۹۸۹
کشتی تن را شکستم یللی
از حجاب بحر رستم یللی
از لباس خاک بیرون آمدم
نقشها بر آب بستم یللی
شبنم خود را به اقبال بلند
[...]
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۳۹
هر نگه صد کاسه خون می خورد
تا به مژگان می رساند خویش را
هر سر خاری که گل کرد از زمین
در رگ من می دواند نیش را
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۳
گر ز روی خود براندازی نقاب
پشت بر دیوار ماند آفتاب
ای رسانده کاوش مژگان تو
خانه چشم اسیران را به آب
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۶
زاهدان را گوشه خلوت بس است
عارفان را نشأه وحدت بس است
خاکساران بی نیازند از لباس
سایه را افتادگی زینت بس است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۱۳۷
ای دل بی درد، آزادی بس است
این همه آزار ما دادی بس است
سرفرازی میوه آزادگی است
سرو خضر راه این وادی بس است
صائب تبریزی » دیوان اشعار » متفرقات » شمارهٔ ۴۵۴
طالع ما عیش را غم می کند
سور را همچشم ماتم می کند
تا خیال گریه کردم یار رفت
این غزال از بوی خون رم می کند