گنجور

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - قصیده در مدح پادشاه و ذم حاج آقا محمد

 

ای که چون از داد تیغت خون کند

خون زیرغو در دل ارغون کند

ای خداوندی کز اختر هر چه سعد

خدمت آن طالع میمون کند

تا تو، نه کس نام اسکندر برد

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۲۷ - قصیده در تعریف میرزا نصیر طبیب اصفهانی

 

از صفاهان، بوی جان آید همی؛

بوی جان از اصفهان آید همی!

اصفهان، مصر و چو مهر، از خانه صبح

یوسفی بر هر دکان آید همی!

رشته ی جان برکف، آنجا زال چرخ!

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

بلبل ما را فغان دیگر است

حرف عشق از داستان دیگر است

محملی پیداست از هر سو، ولی

لیلی اندر کاروان دیگر است

من کجا و کعبه و دیر از کجا؟!

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

جانم، از جانان حکایت می‌کند

عندلیب از گل روایت می‌کند

بینوا، افتاده از گلشن جدا

«از جدایی‌ها شکایت می‌کند»

خسروی از بخت برخوردار باد

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ۴۰ - ماده تاریخ (۱۱۷۱ه.ق)

 

آه کز ناسازی گردون دون

وز جفای چرخ و دور آسمان

رفت حاجی صادق قدسی سرشت

از جهان سوی بهشت جاودان

مرغ روح پرفتوحش بر پرید

[...]

آذر بیگدلی
 

آذر بیگدلی » دیوان اشعار » حکایات » شمارهٔ ۵۸ - حکایت

 

هست مروی در احادیث حسن

از حسین بن علی، کان ممتحن

در زمین کربلا میشد شهید

در میان خاک و خون، خوش میطپید

آمد از سلطان معشوقان ندا

[...]

آذر بیگدلی
 
 
sunny dark_mode