گنجور

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

این حضور عاشقان است، الصلا

صحبت صاحبدلان است، الصلا

یار با ما در سماع معنوی است

گر نظر داری عیان است، الصلا

در سماع عشق رقصانیم باز

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

هیچ می‌دانی که عالم از کجاست؟

یا ظهور نقش آدم از کجاست؟

یا حروفِ اسم اعظم، در عدد

چند باشد یا خودِ اعظم از کجاست؟

گنجِ دانش را طلسمِ محکم است

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

گفتمش زلف تو مأوایی خوش است

گفت خوبان را همه جایی خوش است

گفتمش همتا ندارد قامتت

گفت چشمم نیز همتایی خوش است

گفتمش دور خوش است ایام عمر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۴

 

رق منشور است انسان، رق نگر

چشم جان بگشای و روی حق نگر

سوره واللیل زلفش را بخوان

وز رخ همچون مهش «وانشق » نگر

ما جوالق پوش عشقیم ای پسر

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۶

 

ای دهانت پسته خندان من

خاک پایت چشمه حیوان من

زلف و رخسار تو، ای خورشید حسن!

لیلة القدر و مه تابان من

جان شیرینم فدای لعل تو

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۴۱

 

عاشقم بر قامت رعنای تو

حسن می‌بارد ز سر تا پای تو

هرکجا ای سرو! اندازی قدم

روی زرد ماست خاک پای تو

شکل بالایت بلای جان ماست

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۷۳

 

با چنین رفتن، به منزل کی رسی؟

با چنین خصلت، به حاصل کی رسی؟

بس گرانجانی و بس اشتر تنی

در سبکروحان یکدل کی رسی؟

با چنین رفتن چگونه دم زنی؟

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۲

 

زلف را بر هر دو رخ جا می کنی

غارت جان، قصد دلها می کنی

می دهی ساغر ز چشم پرخمار

سالکان را مست و شیدا می کنی

در جهان از زلف و رخسار این قمر!

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » غزلیات » شمارهٔ ۲۸۸

 

از می عشقش کنون مستم نه هی

بی می عشقش دمی هستم نه هی

جز کمند زلف عنبرچین او

نقش زناری دگر بستم نه هی

ای که می گویی به جان رستی ز عشق

[...]

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۶

 

بر بساط عشق این شطرنج ذات

سی و دو آمد به بازی کاینات

خانه ها را نیک بین و نیک دان

تا نباشی بر بساطش شاهمات

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۷

 

ای «سقاهم ربهم » نام لبت

آب حیوان جرعه جام لبت

روح قدسی دردی آشام لبت

خون عاشق ریختن کام لبت

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۱۹

 

از نسیمت نفخه عیسی دمی است

وز دمش هردم مسیح مریمی است

بر درت هر ذره‌ای جام جمی است

مست عشقت هر نفس در عالمی است

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۲۰

 

پرده از رخسار خود بردار باز

این حکایت را فرو مگذار باز

یوسف مصری شعار آمد پدید

ای عزیزان! بر سر بازار باز

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۲۱

 

ای جهان عشق بی رویت حرام

هردم از ما بر رخ و زلفت سلام

مصحف روی تو می خوانم تمام

مژه و ابرو و زلفینت کلام

نسیمی
 

نسیمی » دیوان اشعار فارسی » اضافات » شمارهٔ ۲۲

 

آفتاب مشرق از مغرب زمین

شد پدید از فضل رب العالمین

روز دنیی رفت و آمد یوم دین

چشم حق بین باز کن حق را ببین

نسیمی
 
 
sunny dark_mode