گنجور

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

باشد از من باز کمتر غم جدا

غم نشد زین خسته دل یکدم جدا

آب چشمم را نیارد کرد عقل

در هوای عارضش از دم جدا

بی رخ جانپرورش دارم دلی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۴

 

زلف دلبر گیرم امشب آن شبست

کام دل بر گیرم امشب آن شبست

هر دم از دست تو ایماه چگل

جام دیگر گیرم امشب آن شبست

ماه تابانرا بعمری گر شبی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۹

 

قبله جان طاق ابروی شماست

ماه مهر افزای ما روی شماست

از چه ره گیرد جهان قوس قزح

گر نه جفت طاق ابروی شماست

دیده صاحبنظر را بهترین

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

هرکه با زلف تو اندر دام نیست

همچو من پیوسته بی آرام نیست

گر چه باشد سرو همبالای تو

راستی را چون تو با اندام نیست

چشم نرگس دل نیارد کرد صید

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

تا ز پیشم نازنین دلدار شد

بی رخش نور و نوام از کار شد

پوستم بر استخوان مانند چنگ

چنگ گشتم ناله زیر و زار شد

تا هوای چشم و زلف پر خمش

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

هست وقت عیش ساغر در دهید

آتشین آبی معطر در دهید

ساقیان گلعذار غنچه لب

آب لعل از ساغر زر در دهید

ای حریف مجلس آزادگان

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۴

 

ای بخوبی عارضت ماه چکل

مه چه باشد آفتاب از تو خجل

رسته دندانت در چشم منست

قطره های اشک از آن شد متصل

دفع نتوان کرد عشقت را بعقل

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۷

 

ای رخ زیبای تو رشک سمن

بنده بالای تو سرو چمن

طره مشکین تو عنبر فشان

پسته شیرین تو شکر شکن

بر رخ زیبای تو خال سیاه

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٧٣

 

ایصبا گر پیش مولانا رسی

گو فرامش کردن از ما شرط نیست

گر بمخدومان تولا واجبست

جستن از یاران تبرا شرط نیست

ورچه دریای عمل پر گوهرست

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٩۴

 

تا توانی التماس از کس مکن

خاصه از ناکس که آن عین خطاست

گر دهد ، مانی بزیر منتش

ور ندادت آبرویت را بکاست

گر کشد نفست بلاها صبر کن

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٠۴

 

چرخ دولابست دور آسمان

زانکه هرکس را که اندروی گریخت

برکشیده کوزه دولاب وار

سرنگونش کرد و آب وی بریخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١١۴

 

دیدم آنکس را که باز همتش

گاه صید باز سیمین طبل ساخت

کمترین بندگان درگهش

در تماشاگاه او اصطبل ساخت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ١٨٩

 

هر که موجود حقیقی را شناخت

ذات ایزد را بلا اشباه گفت

ره به یزدان هیچ میدانی که برد

آنکه لا موجود الا الله گفت

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٢٨

 

ایخرد مند اگر شراب خوری

با تو گویم که چونش باید خورد

تا بخواهد طبیعت می خور

چون نخواهد دگر نشاید خورد

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢۵١

 

پیش ازین گر قدسیان با یکدیگر

راز میگفتند گوشم میشنید

وینزمان ننیوشم اسرافیل اگر

صور خود در گوش من خواهد دمید

وای بر ابن یمین زین بستگی

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٢٩١

 

در جهان هر جا که هست آزاده ئی

بار غم از تنگدستی میکشد

و آن مشقت هم چو نیکو بنگری

اکثرش از می پرستی میکشد

گر حکیمانه است و گر رندانه می

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٢٩

 

کی تواند بود بی وجه معاش

هر که اندر عالم هستی بود

لیکن از ساقی می افزون خواستن

نزد هشیاران ز بد مستی بود

با کفاف روزگار ایدل بساز

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٣٠

 

گر ز من اقران بثروت فایق اند

گو همی باشید و بادا بر زیاد

من هنر میجستم ایشان سیم و زر

شکر ایزد داد هر یک را مراد

من گرفتم سر بسر کان زراند

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٧۴

 

هر کرا با خود مصاحب میکنی

بنگرش تا خویشتن چون میزید

گر بقدر حال سامانیش هست

میل او کن کو بقانون میزید

ور نباشد رونقی در کار او

[...]

ابن یمین
 

ابن یمین » دیوان اشعار » قطعات » شمارهٔ ٣٨۶

 

ای نسیم صبحدم از راه لطف

خواجه یوسف را ز من پیغام بر

گو به درگاه تو آمد پیش ازین

بکر فکرم با هزارن زیب و فر

دولتی گوئی نبودش ز آن نشد

[...]

ابن یمین
 
 
۱
۲
sunny dark_mode