گنجور

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹

 

ای همه خوبی در آغوش شما

قبلهٔ جان‌ها بر و دوش شما

ای تماشاگاه عقل نور پاش

در میان لعل خاموش شما

وی امانت جای چرخ سبز پوش

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

ای ز عشقت روح را آزارها

بر در تو عشق را بازارها

ای ز شکر منت دیدار تو

دیده را بر گردن دل بارها

فتنه را در عالم آشوب و شور

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۶

 

بر دوزخ هم کفر و هم ایمان تراست

بر دو لب هم درد و هم درمان تراست

گر دو صد یعقوب داری زیبدت

کانچه یوسف داشت صد چندان تراست

خندهٔ تو چون دم عیساست کو

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۷

 

زینهار این یادگار از دست رفت

در غم تو روزگار از دست رفت

چون مرا دل بود با او برقرار

دل شد و با دل قرار از دست رفت

سیم و زر بودی مرا و صبر و هوش

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۲

 

تا لب تو آنچه بهتر آن برد

کس ندانم کز لب تو جان برد

دل خرد لعل تو و ارزان خرد

جان برد جزع تو و آسان برد

کیست آن کو پیش تو سجده نبرد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۴

 

زلف پر تابت مرا در تاب کرد

چشم پر خوابت مرا بی خواب کرد

با تن من کرد نور عارضت

آنکه با تار قصب مهتاب کرد

عنبرین زلف چو چوگان خم گرفت

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۵

 

عاشقی تا در دل ما راه کرد

اغلب انفاس ما را آه کرد

بود هر باری دلم عاشق به طوع

برد و زیر پای عشق اکراه کرد

عیش چون نوش مرا چون زهر کرد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

ناز را رویی بباید همچو ورد

چون نداری گرد بدخویی مگرد

یا بگستر فرش زیبایی و حسن

یا بساط کبر و ناز اندر نورد

نیکویی و لطف گو با تاج و کبر

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۱

 

لشکر شب رفت و صبح اندر رسید

خیز و مهرویا فراز آور نبید

چشم مست پر خمارت باز کن

کز نشاطت صبرم از دل بر پرید

مطرب سرمست را آواز ده

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۱

 

زینهار ای یار ِگلرخ زینهار

بی‌گنه بر من مکن تیزی چو خار

لالهٔ خود رویم از فرقت مکن

حجرهٔ من ز اشک خون چون لاله‌زار

چون شکوفه گرد بدعهدی مگرد

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۳

 

هر کرا در دل بود بازار یار

عمر و جان و دل کند در کار یار

خاصه آن بی دل که چون من یک زمان

بر زمین نشکیبد از دیدار یار

کبک را بین تا چگونه شد خجل

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۷

 

تا کی از ناموس هیهات ای پسر

بامدادان جام می هات ای پسر

ساغری پر کن ز خون رز مرا

کاین دلم خون شد ز غمهات ای پسر

خوش بزی با دوستان یک دم بزن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۸

 

راحتی جان را به گفتار ای پسر

آفتی دل را به کردار ای پسر

هر چه باید داری از خوبی ولیک

نیست کردارت چو گفتار ای پسر

مهر و ماهی گر بدندی مهر و ماه

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۰

 

حلقهٔ زلف تو در گوش ای پسر

عالمی افگنده در جوش ای پسر

کیست در عالم که بیند مر ترا

کش بجا ماند دل و هوش ای پسر

هم تویی ماه قدح‌گیر ای غلام

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

من ترا ام حلقه در گوش ای پسر

پیش خود میدار و مفروش ای پسر

جام می بستان ز ساقی ای صنم

بوسه‌ای ده زان لب نوش ای پسر

چنگ بستان و قلندروار زن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۵

 

زلف چون زنجیر و چون قیر ای پسر

یک زمان از دوش برگیر ای پسر

زان که تا در بند و زنجیر توایم

از در بندیم و زنجیر ای پسر

عرصه تا کی کرد خواهی عارضین

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۸

 

ای ز ما سیر آمده بدرود باش

ما نه خشنودیم تو خشنود باش

کشته ما را گر فراقت ای صنم

تو به خون کشتگان ماخوذ باش

غرقه در دریای هجران توام

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۹

 

ای ز خوبی مست هان هشیار باش

ور ز مستی خفته‌ای بیدار باش

از شراب شوق رویت عالمی

گشته مستانند هان هشیار باش

گر مه میخواره خوانندت رواست

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۲

 

ای پسر میخواره و قلاش باش

در میان حلقهٔ اوباش باش

راه بر پوشیدگی هرگز مرو

بر سر کویی که باشی فاش باش

مهر خوبان بر دل و جان نقش کن

[...]

سنایی
 

سنایی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۹۹

 

بر من از عشقت شبیخون بود دوش

آب چشمم قطرهٔ خون بود دوش

در دل از عشق تو دوزخ می‌نمود

در کنار از دیده جیحون بود دوش

ای توانگر همچو قارون از جمال

[...]

سنایی
 
 
۱
۲
۳
sunny dark_mode