×
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۱۷
ای چراغ خلد ازین مشکوةمظلم کن کنار
تو شوی نور علی نور که لم تمسسه نار
نیل برکش چشم بد را و سوی روحانیان
پای کوبان دسته گل بر برین نیلی حصار
قدسیان دربند آن تا کی برآیی زین نهاد
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۲۳
آتش تر میدمد از طبع چون آب ترم
در معنی میچکد از لفظ معنیپرورم
بر سر هفتم طبق در من یزید هشت خلد
بیش میارزد دو عالم پر گهر یک گوهرم
دختران خاطرم بکرند چون مریم از آنک
[...]
عطار » دیوان اشعار » قصاید » قصیدهٔ شمارهٔ ۳۰
گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی
شک نبودی کان سخن بر خلق کمتر گویمی
راز عالم در دلم، گنگم ز نااهلی خلق
گر تو را اهلیتی بودی تو را بر گویمی
چند گویی راز دل ناگفته مگذار و بگو
[...]