گنجور

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۵

 

تا سرم خالی نگردد از خیال ما و من

خویشتن باشم حجاب روی یار خویشتن

تن که زحمت می‌دهد جان را نخواهم صحبتش

حیف باشد در میان جان و جانان پیرهن

رونق حسن پری رویان نماند در جهان

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۶

 

غنچهٔ خندان فدا بادت چو بگشایی دهن

آب حیوان است یا لب جان شیرین یا سخن

قامت سرو خرامان است یا بالای تو

نه به بالایت نروید هیچ سروی در چمن

این چنین سروی اگر یوسف بدیدی در قبا

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۹

 

شیوه مردان نباشد عشق پنهان باختن

کمتر از پروانه نتوان بود در جان باختن

در مقامرخانه رندان با همت در آی

تا ببینی از گدایان ملک سلطان باختن

در خرابات محبت کار سرمستان بود

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰

 

چیست دولت، صحبت صاحب‌دلان دریافتن

یا حضور دوستان مهربان دریافتن

روی جانان را که ذوق جان مشتاقان از اوست

وصل بی یک انتظاری یا گمان دریافتن

سایه‌های بید بر آب روان فصل بهار

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۳

 

چون منی را کی رسد روی جهان‌آرای تو

دولت چشمم بود گردی ز خاک پای تو

روی بنمودی و غوغا در جهان انداختی

تا جهان باشد مبادا ساکن از غوغای تو

روزگارم ز استخوان سر چو انگیزد غبار

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۷۹

 

ماه رویا دوش عزم جام و ساغر کرده‌ای

خواب دوشین در کنار یار دیگر کرده‌ای

دشمنم را تا سحرگه شمع مجلس بوده‌ای

وز فروغ چهره ایوانش منور کرده‌ای

حلقه‌های زلف را یک یک زهم بگشوده‌ای

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۰

 

باز ای مطرب حدیثی در میان انداختی

فتنه‌ای در مجلس صاحب‌دلان انداختی

راز ما را فاش کردی در میان خاص و عام

وین حکایت در زبان این و آن انداختی

عارفان را با پری‌رویان کشیدی در سماع

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۱۸۲

 

گر دلم را اشتیاق روی یاران نیستی

ز آتش دل آب چشمم همچو باران نیستی

ارغوان و سنبل و نرگس کجا رستی ز خاک

در زمین گر روی و موی و چشم خوبان نیستی

همام تبریزی
 

همام تبریزی » غزلیات » شمارهٔ ۲۰۴

 

کو جوانی تا فدای عشق خوبان کردمی

بار دیگر عمر خود در کار ایشان کردمی

کاشکی بر جای هر مویی دلی بودی مرا

تا بر آن زلف عبیرافشان دل افشان کردمی

کاشکی من باغبان گلستانش بودمی

[...]

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۳۴

 

ره‌روان بستند بر فتراک ما را لاجرم

پیشتر از کاروان خود را به منزل یافتیم

همام تبریزی
 

همام تبریزی » مفردات » شمارهٔ ۴۰

 

من کیم باری که نامم بر زبان آورده‌ای

یا به نوک کلک در تصنیف نامم برده‌ای

همام تبریزی
 
 
۱
۲
sunny dark_mode