گنجور

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴

 

بر سر دنیا فکند از نور چادر ماهتاب

تا جهان را کرد از ان چادر منور ماهتاب

مه در اوج نور خود در آسمان دامن کشان

میرود در وی گریبان بر زمین بر ماهتاب

جام های گازری آرد ز صندوق عدم

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۰

 

ابر سیمابی اگر سیماب ریزد بر کمر

دود سیماب از کمر ناگاه بنماید اثر

ور ز سرما آبدان قارورۀ شامی شدست

باز بگدازد همی قاروره را قاروره گر

ور سیاه و خشک شد بادام تر ، بیباک نیست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۱۶

 

بار دیگر بر ستاک گلبن بی برگ و بار

افسر زرین بر آرد ابر مروارید بار

گاه مینا زینت آرد زو نگار بوستان

گاه مرجان زیور آرد زو عروس مرغزار

غنچه سازد باغ را پر گلبن از مینا و زر

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۶

 

میرود سنجابگون بر چرخ از دریا بخار

می کند پر حواصل بر سر عالم نثار

مرکز خاک آهنین شد پاک و مستولی شدست

بر زر گردون سرب سیما سحاب سیم بار

گر بود از سیم پشت هر کسی گرم ، از چه رو

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۲۷

 

چون مساعد شد زمان و چون موافق گشت یار

موسم دی را توان کردن بنزهت چون بهار

تا بود در پیش دیده آفتاب سیم بر

کی هراسد خاطر کس از سحاب سیم بار؟

یار را حاضر کنی ، در دی بهارت حاضرست

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۳۳

 

اهل گردون دوش چون دیدند بر گردون هلال

خرمی کردند و فرخ داشتند او را بفال

با دعا و با تضرع دستها بر داشتند

پنج حاجت خواستند از کردگار ذوالجلال

نصرة دین و دوام دولت و امن جهان

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۴۵

 

سوسن و سنبل نمود از زلف و عارض یار من

سنبلی بس با بلا و سوسنی بس با فتن

سوسن از سیم پلید و سنبل از مشک سیاه

در پلیدی صد ملاحت ، در سیاهی صدشکن

نوروزیب از روی و قد او همی خواهند دام

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۰

 

مهرگان نو در‌آمد‌، بس مبارک مهرگان

فال سعد آورد و روز فرخ و بخت جوان

ملحم دینار‌گون پوشید باغ مشکبو‌ی

ز‌آن سپس کش فرش و کسوت بود برد و پرنیان

برگ چون دینار زراندود شد بر شاخسار

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۱

 

در سپهر دولت آمد کامجوی و کامران

از شکار خسروی آن آفتاب خسروان

آسمان داد و همت ، آفتاب تاج و تخت

نور جان میر جغری ، شمع شاه الب ارسلان

مفخر سلجوقیان ، شمشیر میرالمؤمنین

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۴

 

آسمان گون قرطه پوشید،آن چو ماه آسمان

مهر چهر آمد بنزد بنده روز مهرگان

خواب چشم نر گسینش در سحر سحر آزمای

تاب زلف عنبرینش بر سمن سنبل فشان

زلف و چشم او همی آشفته کردی جان و دل

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۵۵

 

ای مر ابدان بزرگی را بپیروزی روان

وی مر الفاظ سخاوت را ببخشیدن ضمان

بر تن دولت بقای جاه تو بهتر ز سر

در سر همت هوای جود تو برتر ز جان

بردبار امرت آمد گیتی نا بردبار

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

ای شکسته تیره شب بر روی ، روشن مشتری

تیره شب بر روی روشن مشتری در ششتری

از شکر بر نقره داری دانۀ یاقوت سرخ

وز شبه بر عاج داری حلقۀ انگشتری

زلف مشکین تو پنداری که آزر بر نگاشت

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » قصاید » شمارهٔ ۶۵

 

طالع پیروز بختی ، مایۀ نیک اختری

آسمان کامگاری ، آفتاب سروری

رسم دانی ، ملک سازی ، رزم جویی ، خسروی

پیشوای روزگاری ، پادشاه کشوری

شمس دولت ، زین ملت کهف امت ، شه طغان

[...]

ازرقی هروی
 

ازرقی هروی » مقطعات » شمارهٔ ۲

 

مهترا ، هر چند شعرم زان هر شاعر بهست

تا توانستم نکردم من ز شعری اکتساب

قصد آن دارم که دامن در چنم زین روز بد

روز خوب خویش جویم بر ستوری چون عقاب

تا همی خوانم کتاب و تا همی جویم شراب

[...]

ازرقی هروی
 
 
sunny dark_mode