گنجور

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵ - در مدح سلطان مسعود غزنوی

 

شهریار دادگستر خسرو مالک رقاب

آنکه دریا هست پیش دست احسانش سراب

آسمان جود گشت و جود ماه آسمان

آفتاب ملک گشت و ملک چرخ آفتاب

بنگر اکنون با خداوند جهان شاه زمین

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶ - در مدح شاه ناصر الدین بوالمظفر

 

عنبر است آن حلقه گشته زلف او یا چنبر است

چنبر است آری ولیکن چنبر اندر عنبر است

اصل او از زنگ و بر یک اصل او سیصد شکن

هر شکنجی را که بینی ز اصل او سیصد سر است

هر سری را باز سیصد بند گوناگون چنانک

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۹ - در مدح یمین الدوله محمود غزنوی

 

باد نورزی همی در بوستان بتگر شود

تا ز صنعش هر درختی لعبتی دیگر شود

باغ همچون کلبۀ بزّاز پر دیبا شود

باد همچون طلبۀ عطار پر عنبر شود

سونش سیم سپید از باغ بردارد همی

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۰ - در مدح سلطان محمود

 

تا همی جولان زلفش گرد لالستان بود

عشق زلفش را بگرد هر دلی جولان بود

تا همی نا تافته تاب اوفتد در زلف او

تافته بودن دل عشاق را پیمان بود

مرمرا پیدا نیامد تا ندیدم زلف او

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۱ - در مدح سلطان محمود غزنوی گوبد

 

ماه رخسارش همی در غالیه پنهان شود

زلف مشکینش همی بر لاله شادروان شود

دردم آن روی است و درمانم هم از دیدار او

دیده ای دردی که در وی بنگری درمان شود

نه شگفتست ار بگردد زلف جانان جانور

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۱۷

 

نافه دارد زیر اندر گشاده بی شمار

لاله دارد زیر نافه در شکسته صد هزار

خانمان از رنگ و بوی او همیشه چون بهشت

روزگار از تار و پود او شکفته چون بهار

چشم زی رویش نگه کرد اندرو لاله شکفت

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۲۹ - ایضاً در مدح سلطان محمود

 

عارضش را جامه پوشیدست نیکویی و فر

جامه ای کش ابره از مشکت وز آتش آستر

طرفه باشد مشک پیوسته بآتش ماه و سال

و آتشی کو مشک را هرگز نسوزد طرفه تر

چون تواند دل برون آمد ز بند حلقه هاش

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

گر نه مشکست از چه معنی شد سر زلفین یار ؟

مشکبوی و مشکرنگ و مشکسای و مشکبار

ار دل ما را ببست او خود چرا در بند شد ؟

ور قرار ما ببرد او خود چرا شد بیقرار ؟

ور نشد ابروش عاشق چند باشد گوژ پشت

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح خواجه ابوالحسن

 

اتفاق افتاد پنداری مرا با زلف یار

همچو او من گوژپشتم ، همچو او من بیقرار

تافتست آن زلف پر دستان و من زو تافته

چون میان ما بپیوندد زمانی روزگار

تاب او بر تاب من عنبر ببار آرد همه

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۴۲ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

مهرگان آمد گرفته فالش از نیکی مثال

نیک وقت و نیک جشن و نیک روز و نیک حال

فال فیروزی و زرّست : آسمان و بوستان

کان یکی پیروزه جامه است این دگر زرّین نهال

گرد برگ زرد او بر چفته شاخ زرد خوش

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۵۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

چیست آن آبی چو آتش و آهنی چون پرنیان

بیروان تن پیکری پاکیزه چون بی‌تنْ روان

گر بجنبانیش آب است، ار بلرزانی درخش

ور بیندازیش تیر است، ار بدو یازی کمان

از خرد آگاه نه در مغز باشد چون خرد

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۴ - در مدح ابوالمظفر نصر بن ناصرالدین

 

لاله دارد توده توده ریخته بر پرنیان

مشک دارد حلقه حلقه بافته بر ارغوان

تخت بزّازست یا رب یا فروزان لاله زار

طبل عطارست یا رب یا شکفته بوستان

گر نتابد زلف مشکین اندرو خود گم شود

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۷ - در مدح خواجه ابوالقاسم احمد بن حسن میمندی وزیر

 

ای شکسته زلف یار از بسکه تو دستان کنی

دست دست تست اگر با ساحران پیمان کنی

گاه بر ماه دو هفته گرد مشک آری پدید

گاه مر خورشید را در غالیه پنهان کنی

گاه بی جوش از بر گلبرگ بر جوشی همی

[...]

عنصری
 

عنصری » قصاید » شمارهٔ ۶۹ - در مدح سلطان محمود غزنوی

 

ای جهان را دیدن تو فال مشتری

کیست آن کو نیست فال مشتری را مشتری

گر ز عنبر بر سمن عمدا تو افکندی زره

آن زره که کاشته است از غالیه بر ششتری

آهوی بزمی تو با کبر پلنگانت چکار

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۲

 

ای رخ رخشان جانان زیر آن زلف بتاب

لالۀ سنبل حجابی یا مه عنبر نقاب

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶۱

 

تو جهانی دیگری جوهردرنگ آتش‌فعال

آب‌نفع و بادصولت، هم تو هفتی هم چهار

ماه‌طلعت مهردولت زهره‌زینت تیزفهم

مشتری‌اخلاق و بهرام‌آفت و کیوان‌دمار

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶۲

 

کوکنار از بس فزع داروی بی‌خوابی شود

گر برافتد سایهٔ شمشیر تو بر کوکنار

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۶۴

 

نیست مانی ابر پس چون باغ ازو ارتنگ شد

نیست آزر باد پس چون باغ ازو شد پرنگار

چون درخت گل که هر چند ابر نوروزش همی

بیشتر شوید مر او را بیشتر گردد نگار

پیش ازین از گل گلاب آمد همی و اکنون نگر

[...]

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۸۳

 

ای گرفته کاغ کاغ از خشم ما همچون کلاغ

کوه و بیشه جای کرده چون کلاغ کاغ کاغ

عنصری
 

عنصری » قطعات و ابیات پراکندهٔ قصاید » شمارهٔ ۱۰۲

 

چون به ایشان باز خورد آسیب شاه کامیاب

جنگ ایشان عجز گشت و سحر ایشان بادزم

عنصری
 
 
۱
۲
sunny dark_mode