گنجور

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۲۴

 

پیشم آمد بامداد آن دلبر از راه شکوخ

با دو رخ از شرم لعل و با دو چشم از سحر شوخ

آستین بگرفتمش، گفتم که: مهمان من آی

داد پوشیده جوابم: مورد و انجیر و کلوخ

رودکی
 

رودکی » قصاید و قطعات » شمارهٔ ۱۰۶

 

پشت کوژ و سر تویل و روی بر کردار نیل

ساق چون سوهان و دندان بر مثال استره

بر کنار جوی بینم رستهٔ بادام و سرو

راست پندارم قطار اشتران آبره

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۵

 

جز به مادندر نماند این جهان گربه‌روی

با پسندر کینه دارد همچو بادختندرا

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۰

 

تا لباس عمر اعدایش نگردد بافته

تار تار پود پود اندر فلات آن فوات

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۲۶

 

هیچ راحت می‌نبینم در سرود و رود تو

جز که از فریاد و زخمه‌ات خلق را کاتوره خاست

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۶۸

 

در عمل تا دیر بازی و درازی ممکنست

چون عمل بادا ترا عمر دراز و دیر باز

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۸۴

 

با دو سه بوسه رها کن این دل از درد خناک

تا به من احسانت باشد، احسن الله جزاک

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۹۰

 

یار بادت توفیق، روزبهی با تو رفیق

دولتت بادا حریف، دشمنت غیشه و نال

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۱۲

 

خواسته تاراج گشته، سر نهاده بر زیان

لشکرت همواره یافه، چون رمهٔ رفته شبان

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۳۰

 

دلبرا، زوکی مجال حاسد غماز تو

رنگ من با تو نبندد بیش ازین ملماز تو

رودکی
 

رودکی » ابیات پراکنده » شمارهٔ ۱۶۱

 

باغ ملک آمد طری از رشحهٔ کلک وزیر

زان که افشک می‌کند مر باغ و بستان را طری

رودکی
 
 
sunny dark_mode