×
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶۲
من ز می کی توبه کردم این چه بهتان است هی
توبه و من حاش لله توبه کی کردم ز می
ساقیا برخیز و آبِ معنوی در جام ریز
دیگران را تن به جان زندهست و ما را جان به وی
پادشاه و ملک و درویش و قناعت ما و عشق
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۶
دیدهای در عشق چون مجنون دگر دیوانهای
هان بیا بنگر مرا آشفته بر جانانهای
وحشیی بینی ملولی، سرگرانی، دلسبک
ترک مردم کرده و خو کرده در ویرانهای
ممتحن بیخویشتن، غمخوارهای، بیچارهای
[...]
حکیم نزاری » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۰۷
کیست پیرِ عاقلان در کویِ تو دیوانهای
چیست شمعِ آسمان با رویِ تو پروانهای
مادرِ دوران نزاید بعد از این مانندِ تو
کی به دست آید چو تو از انس و جان جانانهای
من به بیداری نمیدارم توقّع کاشکی
[...]