گنجور

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

آب آتش می برد خورشید شب پوش شما

می رود آب حیات از چشمه ی نوش شما

شام را تا سایبان روز روشن دیده ام

تیره شد شام من از صبح سحرپوش شما

در شب تاریک خورشیدم در آغوش آمدی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰

 

رام را گر برگ گل باشد نبیند ویس را

ور سلیمان ملک خواهد ننگرد بلقیس را

زنده ی جاوید گردد کشته شمشیر عشق

زانکه از کشتن بقا حاصل شود جرجیس را

جان بده تا محرم خلوتگه جانان شوی

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

ای لب لعلت ز آب زندگانی برده آب

ناز چشم می پرستت مست و چشمت مست خواب

گر کنم یک شمه در وصف خط سبزت سواد

روی دفتر گردد از نوک قلم پر مشک ناب

در بهشت ار زانک برقع برنیندازی زرخ

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

ای خط سبز تو همچون برگ نیلوفر در آب

قند مصر از شور یاقوت تو چون شکر در آب

عنبرین خطت که چون مشک سیه بر آتشست

می نماید گرد آتش گردی از عنبر در آب

بر گل خودروی رویت کابروی حسن از اوست

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

طرّه مشکین نباشد بر رخ جانان غریب

زانک نبود سنبل سیراب در بستان غریب

ایکه گفتی گرد لعلش خط مشکین از چه روست

خضر نبود بر کنار چشمه ی حیوان غریب

گر بنالم در هوای طلعتش عیبم مکن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

پیش اسبت رخ نهم ز آنرو که غم نبود زمات

در وفایت جان ببازم تا کجا یابم وفات

دی طبیبم دید و دردم را دوا ننوشت و گفت

خون دل میخور که این ساعت نمی یابم دوات

چون روان بی خط برات آورده بودم از چه وجه

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ایکه از سرچشمه ی نوشت برفت آب نبات

مرده ی مرجان جان افزای تست آب حیات

از چمن زیباتر از قدّت کجا خیزد نهال

وز شکر شیرین تر از خطّت کجا روید نبات

عنبر زلف تو بر کافور می بندد نقاب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۴۰

 

هر که مجنون نیست از احوال لیلی غافلست

وانک مجنون را بچشم عقل بیند عاقلست

قرب صوری در طریق عشق بعد معنویست

عاشق ار معشوق را بی وصل بیند واصلست

اهل معنی را از او صورت نمی بندد فراق

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۵۹

 

دلبرا خورشید تابان ذره ئی از روی تست

اهل دل را قبله محراب خم ابروی تست

تا شبیخون برد هندوی خطت بر نیمروز

شاه هفت اقلیم گردون بنده ی هندوی تست

شهسوار گنبد پیروزه یعنی آفتاب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۶۱

 

بوستان طلعتش را نو بهاری دیگرست

چشمم از عکس جمالش لاله زاری دیگرست

از میان جان من هرگز نمی گیرد کنار

گرچه هر ساعت میانش در کناری دیگرست

تالب میگون او در داد جان را جام می

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۷۱

 

عنبرست آن دام دل یا زلف عنبرسای دوست

شکّرست آن کام جان یا لعل شکر خای دوست

پرتو مهرست یا مهر رخ زیبای یار

قامت سروست یا سرو قد رعنای دوست

آیت حسنست یا توقیع ملک دلبری

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

اهل دل را از لب شیرین جانان چاره نیست

طوطی خوش نغمه را از شکرستان چاره نیست

گر دلم نشکیبد از دیدار مه رویان رواست

ذرّه را از طلعت خورشید رخشان چاره نیست

صبحدم چون گل بشکر خنده بگشاید دهن

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هیچ روئی نیست کز چرخ سیه رو زرد نیست

کار هیچ آزاده ئی زین آسیا بر گرد نیست

در جهان مردی نمی بینم که از دردی جداست

یک طربناکست بر گردون و آنهم مرد نیست

گرنه بوی دوستان آرد نسیم بوستان

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۱

 

هیچ می دانی چرا اشکم ز چشم افتاده است

زانک پیش هر کسی راز دلم بگشاده است

کارم از دست سر زلف تو در پای اوفتاد

چاره کارم بساز اکنون که کار افتاده است

هر زمان از اشک میگون ساغرم پر می شود

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۱

 

ماه من مشک سیه در دامن گل می کند

سایبان آفتاب از شاخ سنبل می کند

گرچه از روی خرد دور تسلسل باطلست

خطّ سبزش حکم بر دور تسلسل می کند

هرگز از جام می لعلش نمی باشد خمار

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۱۷

 

دوش کز طوفان اشکم آب دریا رفته بود

از گرستن دیده نتوانست یک ساعت غنود

مردم چشم مرا خون دل از سر می گذشت

گرچه کار دیده از خونابه ی دل می گشود

آه آتش بار من هر دم بر آوردی چو باد

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۰

 

ترک من گوئی که بازش خاطر نخجیر بود

کابرویش چاچی کمان و نوک مژگان تیر بود

گه ز چین زلف او صد شور در چین می فتاد

گه ز چشم جادوش صد فتنه در کشمیر بود

دوش ترکی تیغ زن را مست می دیدم بخواب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۳

 

یاد باد آنکو مرا هرگز نگوید یاد باد

کی رود از یادم آن کِش من نمی‌آیم به یاد

آه از آن پیمان شکن کاندیشه از آهم نکرد

داد از آن بیدادگر کز سرکشی دادم نداد

از حیای چشمه ی نوشش شد آب خضر آب

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵

 

شام خون آشام گیسو را اگر چین کرده اند

زلف پرچین را چرا بر صبح پرچین کرده اند

خال هندو را خطی از نیمروز آورده اند

چین گیسو را زرخ بتخانه ی چین کرده اند

گر ببخت شور من ابرو ترش کردند باز

[...]

خواجوی کرمانی
 

خواجوی کرمانی » دیوان اشعار » صنایع الکمال » حضریات » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۰

 

آخر از سوز دل شبهای من یاد آورید

همچو شمعم در میان انجمن یاد آورید

صبحدم در پای گل چون با حریفان می خورید

بلبلان را بر فراز نارون یاد آورید

در چمن چون مطرب از عشّاق بنوازد نوا

[...]

خواجوی کرمانی
 
 
۱
۲
۳
۴
۸
sunny dark_mode