مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۱
از هوای شمس دین بنگر تو این دیوانگی
با همه خویشان گرفته شیوهی بیگانگی
وحشِ صحرا گشته و رسوایِ بازاری شده
از هوایِ خانهیِ او صد هزاران خانگی
صاعقه هجرش زده برسوخته یک بارگی
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۲۸۱۲
ای دهان آلوده جانی از کجا می خوردهای
و آن طرف کاین باده بودت از کجا ره بردهای
با کدامین چشم تو از ظلمتی بگذشتهای
با کدامین پای راه بیرهی بسپردهای
با کدامین دست بردی حادثات دهر را
[...]
مولانا » دیوان شمس » غزلیات » غزل شمارهٔ ۳۱۹۱
کالی تَیشی آینو سوْای اَفَندی چَلَبی
نیمشب بر بام مایی، تا کرا میطلبی
گه سیهپوش و عصایی، که منم کالویروس
گه عمامه و نیزه در کف که غریبم عربی
چون عرب گردی، بگویی «فاعلاتن فلاعات
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سوم
حد و اندازه ندارد نالهها و آه را
چون نماید یوسف من از زنخ آن چاه را
راه هستی کس نبردی گرنه نور روی او
روشن و پیدا نکردی همچو روز آن راه را
چون مه ما را نباشد در دو عالم شبه و مثل
[...]
مولانا » دیوان شمس » ترجیعات » سی و نهم
مستیان در عربده، رفتند و رفتم گوشهای
با دو یار رازدان و همره و هم توشهای
اندران گوشه بدیدم آفتابی کز تفش
جان و دل چون قازغان شد جوش اندر جوشهای
پست و بالای نهاد من هوای او گرفت
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثانی » مناجات
هر زمان زین سبز گلشن رخت بیرون می برم
عالمی از عالم وحدت، به کف می آورم
تخت و خاتم نی و کوس «ربّ هب لی» می زنم
طور و آتش نی و در اوج «اناالله» میپرم
هرچه آب روح میبینم، به دریا مینهم
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
مرغ را بینی، که بی هنگام آوازی دهد
سر بریدن واجب آید، مرغ بی هنگام را
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
چون نهان و آشکارا نزد تو یکسان شود
صحبتت پیوسته گردد، خدمتت آسان شود
آفتابت راست گردد رو نماید بی قفا
ذرهای سایه نماند، هرچه خواهی آن شود
اینت اقبال و سعادت، اینت بخت و روزگار
[...]
مولانا » مجالس سبعه » المجلس الثالث » حکایت
گر سخن بر وفق عقل هر سخنور گویمی
شک نبودی کاین سخن، با خلق کمتر گویمی
کو کسی کاسرار چون بشنود، دریابد که من
پیش او هر ساعتی اسرار دیگر گویمی
کو کسی، کز وهم پای عقل برتر مینهد؟
[...]