گنجور

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶

 

سرمه کوری کشیدم دیده تحقیق را

تا نبینم در لباس صدق هر زندیق را

عاقبت از راه گمراهی برد سوی خودم

آن که نپسندید بر من منت توفیق را

تشنه‌تر گشتم ز خون دل همانا شوق دوست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸

 

باز عشق آمد که آراید گلستان مرا

سازد از خون جگر شاداب بستان مرا

باز عشق آمد که از فیض نشاط گریه‌ای

چون کنار گل کند پرخنده دامان مرا

باز عشق آمد که دربستان کفر زلف دوست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۸

 

باز دل در موج تبخال از تب حرمان کیست

لخت لختش در خروش از شعله هجران کیست

جان ما خود بال افشان از پی محمل برفت

یا‌رب این مسکین که می‌سوزد فراقش جان کیست

سرگران گر بر مزار کشتگان بگذشت دوست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

کی ز ماتمخانه ما دود افغان برنخاست

کی غم از بالین ما با چشم گریان برنخاست

در زمین سیل‌خیز دیده گریان ما

کی نشست اشکی که چون برخاست طوفان برنخاست

صد نسیم آمد ز مصر و بوی پیراهن رساند

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

باز جانم دوزخ آشام از غم غمخوار تست

دیده‌ام دریای خون از حسرت دیدار تست

کعبه را گراد سر بتخانه آرد در طواف

کاروان‌سالار کفر ار حلقه زنار تست

سالها بر حال زار خویش خون باید گریست

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۸

 

ما غریبان را ز ناکامی کنار جان پرست

دیده از خون جگر لبریز و دل ز افغان پرست

ره نمی یابد اجل هم بر سر بالین ما

بس که ماتمخانه ما از غم هجران پرست

نیستم آگه که بر دل ناوک شوقم که زد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۸

 

نوبهاران از در این باغ و بستان بازگشت

خنده نومید از لب گلهای خندان بازگشت

وای بر یعقوب ما کز بعد چندین انتظار

کاروان مصر از نزدیک کنعان بازگشت

هر نگه کز موجه خون جگر بیرون فتاد

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۶۲

 

دوش غم بر گریه‌های زخم ما خندید و رفت

پاره‌ای بر ریش‌های ما نمک پاشید و رفت

عید نومیدی مبارک باد کز رویش نگاه

همچو اشک حسرتم در خاک و خون غلتید و رفت

شب در آمد غم درون از رخنه‌های سینه‌ام

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۳

 

رفت صد عید و نسیمی یاد باغ ما نکرد

شعله‌ای هرگز مبارک باد داغ ما نکرد

تلخ کامی بین که ما مخمور و صاف خرمی

خشک شد در شیشه و یاد ایاغ ما نکرد

چون خزان کردیم صد گلشن تهی از رنگ و بو

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۵

 

دیده هرگز خویشتن را صید شهبازی نکرد

بال بر هم زد تمام عمر و پروازی نکرد

لاف اقبال کلیدی زد زبانم سالها

لیک هرگز فتح قفل مخزن رازی نکرد

دوش غم را لذت انجام در آغاز بود

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۷

 

عشق هر ساعت شبیخون بر دل ریش آورد

چون نیابد دل شبیخون بر سر خویش آورد

زلفش آیین کرم داند که چون مهمان رسد

هر چه دارد از متاع کفر و دین پیش آورد

همت مفلس‌نواز ناز بین کز مردمی

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۶

 

گر نقاب از رخ بگیری آفتابم می‌کشد

ور گذاری این چنین رشک نقابم می‌کشد

شعله‌ام وز تشنگی بی‌تاب ای پیر مغان

آتشی داری کرم فرما که آبم می‌کشد

بس که گلزار دلم از تشنگی شد شعله‌زار

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۸

 

هر شبم داغی چنان در گلخن تن بشکفد

کز عقیقی اشکم این فیروزه گلشن بشکفد

تیره‌بختی بین که چون نعشم ازین منزل برند

تازه گلهای تجلی تا به روزن بشکفد

جان شهید غم به ذوقی داد کز خونش اگر

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۲

 

در فراق شعله خاکستر نشینم کرده‌اند

اخگری بودم نفس خامان چنینم کرده‌اند

هر دمم باغی فریب از رنگ و بویی می‌دهد

در سموم‌آباد حرمان خوشه‌چینم کرده‌اند

خنده‌ام وز بخت خرم با لب گل زاده‌ام

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۹۵

 

خنده ساقی دگر در ساغر آتش می‌زند

خنده کو زآن لب بود در کوثر آتش می‌زند

آنقدر بگداز کز سوز تو یار آگه شود

بی‌مروت نیست حسن آبی بر آتش می‌زند

هجر هم وصل است چون بر دوست روشن گشت حال

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۰

 

نوبهار آمد که مرغان بال و پر گلگون کنند

وز نوای ناله هر دم گوش گل پرخون کنند

گر سزاوار بهشتم باری ای رضوان مرا

در بهشتی بر که آنجا درد دل افزون کنند

دیده گر داری بیا سوی گلستان وفا

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۶

 

عشق هر جا دست با غیرت پی پیمان دهد

وصل آنجا جان ستاند هجر آنجا جان دهد

ما و آسایش معاذالله که صید عشق را

آب حیوان در جگر خاصیت پیکان دهد

عشق با هر کس بنا سازی بر‌آید نام وصل

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۷

 

یاد آن شبها که بزم عیش ما آباد بود

شمع ما از بینوایی شرمسار باد بود

از لب زخم شهیدان جوش می‌زد شکر دوست

لیک در گوش حریفان ناله و فریاد بود

حسن طاعت بین که در محشر شهیدان ترا

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸

 

شب که جانم خسته از بیم وداع یار بود

ناله‌های خفته در دل بر لبم بیدار بود

لخت لخت دل ز مژگان سوی چشمم بازگشت

بینوا گویی چو من لب تشنه دیدار بود

کاروان گریه گویی از جگر آمد که دوش

[...]

فصیحی هروی
 

فصیحی هروی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۹

 

شب همه شب با صبوری ناله‌ام در جنگ بود

هر نگه را دامن لخت دلی در چنگ بود

برگ برگ گلشنم در خون حسرت می‌طپید

بانگ بلبل با نوای گل به یک آهنگ بود

گلشن از ظلم صبا بشکفت ای بلبل بنال

[...]

فصیحی هروی
 
 
۱
۲
۳
۵
sunny dark_mode