گنجور

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵

 

ماه من هرگه کشاید طره لبلاب را

می‌برد از جعد هر زن گوش آب و تاب را

افکند از رتبه از رخ افکند جلباب را

درد انوار جمالش صافی مهتاب را

مصحف رویش که باشد از خط ریحان صنع

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷

 

شوخ من هرگه کشاید طره چون قیر را

می‌کند شیرازه دامان گل زنجیر را!

کرده استاد ازل شرح گلستان رخش

از غبار خط ریحان شیوه تحریر را!

من شهید تیغ ابرویم برای قتل من

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲

 

گر به عرض آرد تمنا حسرت ناکام را

شوخی مطلب شود خمیازه موج جام را

شوق بسمل دم به دم از بی‌قراری‌های ما

می‌کشد یک سر در آغوش تپش آرام را

شهرت کان عقیق از هستی ما شد عدم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳

 

گر قضا با من نویسد محنت ایام را

التیام زخم سازم پنجه ضرغام را

در بیابانی که مرغ وحشت ما پر زند

خون بسمل دانه گردد حلقه‌های دام را

از تپش دارد نوید بوی وصل او دلم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴

 

هرکه را باشد نظر ترک قباپوش مرا

آفرین گوید تحمل کردن هوش مرا!

از خیال قامتش اکنون عصا می‌بایدم

بار سنگین فراقش کرده خم دوش مرا

از کدامین زمره‌ام یارب که در بزم وجود

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵

 

بس که شهد مدعا حال نشد کام مرا

کرده‌اند از سنگ نومیدی مگر جام مرا؟!

غرق موج شبنم خجلت شود رخسار او

هرکه جوید چون نگین گر از جهان نام مرا

آنقدر تمهید سامان جنون دارد دلم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶

 

تا عروج باده زد دستی گریبان مرا

موج می شیرازه خواهد گشت دامان مرا

سرمه چشم حیا را ساز خاموشی کند

از قضا گر بگذرد بلبل نیسان مرا

بس که گلزار خیالم دارد از گل رنگ رنگ

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۷

 

تا قضا کردست در قصر بلا بانی مرا

چون حبابم نیست غم از خانه ویرانی مرا

بعد ازین کلک ادب از چوب سنبل می‌کنم

زلف او تا گشت سرمشق پریشانی مرا

صورت نقشم نباید در قلم از لاغری

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۰

 

آفرین شست خدنگ چشم زهگیر تو را

کز دو صد دل بگذراند ناوک تیر تو را!

بند سودای غم یوسف زلیخا کی شدی

گر بدیدی پیچ و تاب زلف زنجیر تو را؟!

رمز سامان تغافل آنقدر فهمیده‌ام

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱

 

عرض حاجت می‌کند دل خسرو ناز تو را،

نیست قانون محبت پرده ساز تو را!

چون کبوتر بسمل شوق تپیدن می‌شود

از قضا هرکس که بیند چشم شهباز تو را

رمز چشمت این بود نبود نمودن بعد ازین

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲

 

هرکه نوشد از قضا گر جام مشحون تو را

می‌کند درس ادب نیرنگ افسون تو را

در طریق عشق اندر وسعت‌آباد جنون

نگذرد غیر از سمند وهم هامون تو را!

سرو اندر باغ سر در پای شمشاد افکند

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۳

 

تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را

ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را

سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است

از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را!

داغ سودای خیال وصل تو بردم به خاک

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۴

 

هرکه در دشت جنون بیند من دیوانه را

کی شود مانند مجنون آشنا بیگانه را؟!

حسن خوبان را جلا باشد نگاه عاشقان

اعتباری نیست اینجا شمع بی‌پروانه را!

الفتی دارد خیال مار گیسویش به دل

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۵

 

تا ز عکس خویش کردی سرفراز آیینه را

باشد اندر روی تو روی نیاز آیینه را

دیده شد تا محرم نظاره رخسار تو

حیرت ما کرد آخر ترکتاز آیینه را

شمع‌سان پروانه عکس خود آرد در بغل

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۹

 

بس که در کوه بلا هم‌سنگ فرهادیم ما

شیشه جمعیت خیل پریزادیم ما!

قصر بنیاد دل ما لایق تعمیر نیست

مخزن گنجیم و از ویرانی آبادیم ما!

آنقدر سر تا به پا صورت فراقش خوانده‌ایم

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۰

 

از هجوم اشک بر دریا گذر داریم ما

ریشه نخل امید از چشم تر داریم ما

بس که باشد جنس ما را گرمی بازار غم

گوییا دکانی از سنگ شرر داریم ما!

رهروان عشق را زاد دگر در کار نیست

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۱

 

تا به رخسار چو ماه او نظر داریم ما

یک جهان آیینه از جوهر به بر داریم ما!

غنچه لعل لبش را حاجت تفصیل نیست

نسخه‌ای از دفتر او مختصر داریم ما!

ای نصیحت‌گو مگو هرگز مرا درس ادب!

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۲

 

قامتی در زیر بار عشق خم داریم ما

نغمه‌ای از ساز دل بی زیر و بم داریم ما

خاکساری نیست کم از دستگاه اعتبار

بوریای فقر همچون تخت جم داریم ما

ساز بی‌آهنگ ما مطبوع طبع کس نشد

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۳

 

بس که چون عنقا ز خاطرها فراموشیم ما

گر جهان از ما نپوشد چشم می‌پوشیم ما!

جوش شکر در نی آخر می‌کند منع صدا

از کمال شهد مضمون گرچه خاموشیم ما!

از زمین تا آسمان گر مشتری جوشد ولیک

[...]

طغرل احراری
 

طغرل احراری » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۴

 

هر کرا باشد گذر بر کلبه احزان ما

نشکند جز قرص مه نانی دگر از خوان ما

تا به کی بر نغمه ناساز ما گوشی نهی

کی به جز صوت فراق آید دگر زافغان ما؟!

از پر عنقا طلب کن مدعای خویشتن

[...]

طغرل احراری
 
 
۱
۲
۳
۸
sunny dark_mode