نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱
صبح شد برخیز و برزن دامن خرگاه را
تاز سر بیرون کنیم این خفتن بیگاه را
ساقی گلچهره شاهد بین و غایب شمع را
مهر عالمتاب طالع بین و غارت ماه را
آبی از ساغر بزن بر عشق و در مجمر بسوز
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵
ای فروغ ماه از شمع شبستان شما
چشمهٔ خور جرعهای در بزم مستان شما
عشق دارد صیدگاهی نغز و دلکش کاندر آن
صید شیران میکند آهوی چشمان شما
زلف مشکین خم به خم بر طرف رو چوگانصفت
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲
حلقهای خواهم به گوش ای عشق از زنجیر دوست
افسری آنگه به سر از گوهر شمشیر دوست
زلف خود پرتاب میسازد که میترسد مگر
برنتابد با دل دیوانهام زنجیر دوست
عقل در گنجینهٔ سر لوحی از تدبیر یار
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۳۹
گرچه ما را پای تا سرجرم و سر تا پا خطاست
خواجه دید آنگه خرید، ار عیب ها پوشد رواست
آنکه دستم داد اگر دستم بگیرد در خور است
آنکه مستم کرد اگر عذرم پذیرد هم سزاست
گر بخشم آید حلیم است ار ببخشاید کریم
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۷۸
دوست میگفتم ترا زاول نه آن میبینمت
دشمن دل بودی اینک خصم جان میبینمت
نه همین در کاخ دل با چشم جان میبینمت
در جهان با چشم صورت بین عیان میبینمت
تو کجا و مهر و کین من، من از سودای عشق
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۸۳
بعد از این فارغ ز غوغای جهان میخواهمت
شاد باش ای دل کزین پس شادمان میخواهمت
سادهلوحی را نگر ای دوست کز تاثیر عشق
خود چنانم با تو با خود آنچنان میخواهمت
هیچ کامی از تو چون حاصل نخواهد (بد) مرا
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۰۸
تا به کی این صبح و این شام مکرر بگذرد
حیف باشد عمر اگر زینسان سراسر بگذرد
ای خوشا آن صبح کز رویی منور بر دمد
وان شب دلکش که با مویی معنبر بگذرد
ترسمت ای خفته در دامان کوهی سیل خیز
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۴
باز صحن باغ را مرآت محفل کردهاند
عکس اندر کار شاخ از آن شمایل کردهاند
باغ را خرم ز تاثیر نسیم اعتدال
راست همچون ملک شاهنشاه عادل کردهاند
آب را باشد سر طغیان که فراشان باد
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۲۸
آنکه کین ورزد به من آگه ز مهر من نشد
ورنه کس بیموجبی با دوستان دشمن نشد
گر مراد خویش خواهی بر مراد دوست باش
من به کام او نبودم او به کام من نشد
عشق گستاخی طلب جو تا انالله بشنوی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۳۶
باز صبح است ای ندیم آن راح ریحانی بیار
جشن سلطانی ست می چندانکه بتوانی بیار
خاک عود آمیز شد آن آتش بیدود خواه
باد روح انگیز شد آن آب روحانی بیار
بزم را از طلعت ساقی فروغ طور بخش
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۴
ابر بر طرف گلستان گوهر افشان است باز
خسرو گل را مگر عزم گلستان است باز
باز سنبل میدمد از باغ یا باد بهار
از شمیم آن خم گیسو پریشان است باز
طره ی سنبل پریشان زلف شاهد بی قرار
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۵
چون به عکس آری نظر خورشید تابان است و بس
باز چون بر اصل بینی ظل یزدان است و بس
سوی عکس ار دسترس نبود عجب نبود که نیست
دسترس تن را به جان وین صورت جان است و بس
ظل یزدان را چو یزدان گیر و این فرخنده کاخ
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۴۷
زین گرفتاری چه میجویی دلا آزاد باش
زیستی با غم بسی آخر زمانی شاد باش
گر هوای پرفشانی نبودت در سر چه باک
گو چمن دام و جهان یکسر همه صیاد باش
خواه طاعت خواه عصیان فارغ از کاری ممان
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۲
شکر نعمت آورم یا عذر ار تقصیر خویش
منت از تقدیر تو یا خجلت از تدبیر خویش
ترک هر تدبیر شد تدبیر ما در بندگی
تا تو دانی و خدایی خود و تقدیر خویش
دانه تا پنهان نسازد هستی خود را بخاک
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۵۳
یا بیا افتادگان را دست گیر، افتاده باش
یا نداری دست دل بردن برو دلداده باش
خامه ی نقش آفرینت هست، لوحی ساده جو
ورنه پیش خامهٔ نقاش لوح ساده باش
گر بسر سودای غوغای خداوندیت هست
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۰
آگه از زخمم نگشتی ای شکار افکن دریغ
غافل از ضیدم گذشتی از تو آه، از من دریغ
بی خبر بگذشتی ای برق جهانسوز از برم
بود در راهت بامیدی مرا خرمن، دریغ
در میان دیده بودی نی کنار جویبار
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۱۶۵
این خیال خودپرستانند غافل کان جمال
تا به چشمی درنیاید برنیاید در خیال
عقل گوید رب ارنی عشق میگوید که هی!
کَیفَ اَعبُد؟ گاه من معبودم و گه ذوالجلال
کَیفَ اَعبُد را شنیدی کوش تا بینی رُخَش
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۲
آمدم تا رسم تو در عاشقی پیدا کنم
عشق را فرزانه سازم عقل را شیدا کنم
عشق را زیبق بگوش و عقل را نشتر بچشم
تا چه زاید این اصم را جفت آن اعما کنم
زحمت ساقی، که عمرش بادباقی، تا بکی
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۱۹
خرم آنان کافرید از نور خود یزدانشان
آفرینش تابشی از طلعت تابانشان
باز گردانند مهر از غرب و شق سازند ماه
آسمان گوییست گویی در خم چوگانشان
چون به حکم آیند و تمکین خاک تنشان خوابگاه
[...]
نشاط اصفهانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۲۲۲
صبح عید و دهر خرم از بهار است اینچنین
یاجهان یکسر بعهد شهریار است اینچنین
این منم یا آفتاب از رای دارای جهان
زرد روی و تیره روز و خاکسار است اینچنین
زر مگر از روی دشمن رنگ بگرفتست وام
[...]