گنجور

 
وحشی بافقی

ای پیش همت تو متاع سرای دهر

بی قدرتر از آنکه توان رایگان فروخت

جایی که کمترین نفرت بار خود گشود

یک جنس خود به مایهٔ سد بحر و کان فروخت

هندوی تو گهی که برون آمد از حجاز

از بهر عشر حاصل هندوستان فروخت

آگه نیی که از پی وجه معاش خویش

هر چیز داشت وحشی بی خانمان فروخت

چیزی که از بلاد عراق آمدش به دست

آورد و در دیار جرون در زمان فروخت

از بهر وجه آب وضو اندر این دیار

سجاده کرد در گرو و طیلسان فروخت

دارد کنون فروختنی آبروی و بس

وان جنس نیست اینکه به هر کس توان فروخت

 
نسک‌بان: جستجو در متن سی‌هزار کتاب فارسی
sunny dark_mode