گنجور

برای پیشنهاد تصاویر مرتبط با اشعار لازم است ابتدا با نام کاربری خود وارد گنجور شوید.

ورود به گنجور

 
واعظ قزوینی

با من نگاه او کرد، هر چند پهلوانی

آخر بخاکم افتاد، از فیض ناتوانی

از بار دوری آن مهر سپهر خوبی

چون ماه نو خمیدم، در اول جوانی

ماند قلم ز تحریر، از کثرت سیاهی

طغیان حرف نگذاشت ما را بهمزبانی

دمسردی نصیحت هرچند آورد زور

سیلاب اشک گرمم، کی افتد از روانی؟!

واعظ ز بی نشانی، ایمن ز دشمنان شد

گنج از نهفتگی نیست محتاج پاسبانی!