میتراود التفات از جبههٔ پرچین او
جوهر و آیینه باشد شوخی و تمکین او
بس که دارد نازکی، کار مکیدن میکند
چشم اگر بردارم از لعل لب شیرین او
خضر را عمر ابد از یک دم آب زندگیست
تا قیامت زندهایم از صحبت دوشین او
میتواند دشت را از گریه گلریزان کند
چشم پاک من شود گر یک نظر گلچین او
صورت آیینه زانوی خویشم تا سحر
نیست گر واعظ شبی زانوی من بالین او
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
آنکه رنگی نیست کس را از لب رنگین او
باد جان من فدای عشوه شیرین او
دامن وصلش اگر بار دگر افتد به چنگ
ما و شبهای دراز و گیوی مشکین او
دل به چندین آبگینه جانب او رفت باز
[...]
دلبر کیمخت گر باشد جفا آئین او
خانه من آمد و کیمخت شد قرقین او
نیم گیتی شد مُسَخَّر از طریقِ دینِ او
شد جهان آیینهدار چهرهٔ آیین او
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.