کریم اوست که منت در آب و نانش نیست
فقیر دیده ور آنکس که چشم آتش نیست
مکن سرای بزرگان سراغ، ای حاجت
که هست نام بزرگی، ولی نشانش نیست
بر اهل فقر نباشد تحکمی کس را
فتادگیست زمینی که آسمانش نیست
جهان ز صدرنشینی، به عالمی شده تنگ
خوشا خرابه درویش، کآستانش نیست
زمال، وسعت احوال منعمان بخیل
بود چو سفره گسترده یی که نانش نیست
ره سلوک ز پرگار یاد گیر، که او
نشد ز دایره بیرون و، در میانش نیست
جهان ز عشق پر است و، ز حرف عشق تهی
حکایتیست غم دل، که داستانش نیست
کسی که گلشن صنعش همیشه در نظر است
چه غم اگر ز جهان باغ و بوستانش نیست
جهاد نفس جهادی بود که غیر نگاه
بخویش از همه دزدیدنت، سنانش نیست
سمند نفس، سمندی بود که از تندی
بجز کشیدن دست از جهان،عنانش نیست
چگونه چاک نگردد ز غم دل واعظ
چو خامه جمله زبانست و، همزبانش نیست
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
مرا دلیست که جز با غم تو سر خوش نیست
ترا سری که سر این دل جفاکش نیست
ز طره های تو تنها به من پریشانم
کدام دل که به سودای آن مشوش نیست
به چشم نرگس مست ار چه شیوه دارد
[...]
هوا خوش است و مرا بی رخ تو دل خوش نیست
هوای خوش چکند هرکه خاطرش خوش نیست
گل جمال تو شد تا چراغ بزم افروز
چو لاله نیست دلی کز غمت در آتش نیست
اگر پری طلبم چون تو آدمی نبود
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.