مرد خدا که پیشت، پامال چون حصیر است
ز استادگی است خنجر، ز افتادگی حریر است
ناز و نعیم فردوس، هستند تشنه او
آن بینوا که دائم، از نان خشک سیر است
شاهان ز تیغ آهش، بیچاره اند و عاجز
آنکس که در نظرها بیچاره فقیر است
از علم بی عمل کس، فیضی چنان نیابد
علمی که بی عمل شد، روغن گرفته شیر است
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
تن همچو تخت شاهست جان خود یکی امیر است
آن پادشاه بر وی سلطان بی نظیر است
عشق است شاه عادل بر تخت دل نشسته
این عقل کامل ما آن شاه را وزیر است
گشته است بلبل مست نالان به عشق آن گل
[...]
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.