تا به اوج دلبری زد اخترش دنباله را
ماه در آغوش خود گم کرد خط هاله را
سرمه از بخت سیه در کام فریاد من است
از سپند ما شنیدن نیست هرگز ناله را!
داغ سودای خیال وصل تو بردم به خاک
مینبینی در مزار من به غیر از لاله را!
جان دهد چون معجز عیسی به هنگام سخن
لهجه لعل لب او مرده صدساله را!
سوخت اندر مجمر عشقش دلم همچون سپند
محرم این می نکردم ساغر بتخانه را
نسبت سوز درون من به اشک غیر کرد
امتیازی از گوهر هرگز نباشد ژاله را؟!
طغرل از سودای او شد تا دلم آتش نسب
مینشاند برق آهم شعله جواله را
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.