صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۶
شاها به توما دیده احسان داریم
مهر تو سرشته در دل و جان داریم
غیر از تو نداریم به کس روی نیاز
موریم و نظر سوی سلیمان داریم

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۲۶
عمریست که دم بدم علی میگویم
درحال نشاط و غم علی میگویم
تا حال علی گفتهام انشاءالله
در باقی عمر هم علی میگویم

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۲
خورشید ازل سیم ماه شعبان
چون خواست شود ز برج عصمت تابان
مأمور به خدمتش بفرمان خدای
جبریل ز سد ره گشت و لعیا ز جنان

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۳
خاکی که بکفش بودت از اصفاهان
همراه ببردی ای مرا راحت جان
من خویش بدان خاک مثل میکردم
معلومم شد که بودهام کمتر از آن

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۴
در عشق توام همین بس ای روح روان
کز غیر تو فارغم من سوخته جان
یک دل دارم تو هستی آن را دلبر
یک جان دارم تو هستی آن را جانان

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۱
در راه خدا چو نیست شد هست حسین
شد عالم هستی همه پا بست حسین
حق داد به خونبهای او در دو جهان
ترتیب خدائی همه در دست حسین

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۶
در نیمهٔ شعبان به رخی همچون ماه
شد جلوهگر انوار الهی ناگاه
در تهنیتش خیل ملایک گفتند
لاحول ولا قوه الا باالله

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۷
ای زائر قبر شاه بی خیل و سپاه
اندر دو جهان تو را بس این رتبه و جاه
تو زائر آن کسی که با معرفتش
من زار مزاره کمن زار الله

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۹
یارب ز خطای خودپرستی توبه
وز حالت هوشیاری و مستی توبه
چون غیرخیالی نبود هستی من
یارب هم از این خیال هستی توبه

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۸
ای ریشه بد بکشت زار آورده
وز حاصل آن رو به فرار آورده
دیروز خود این درخت را بنشاندی
امروز بخور برش که بار آورده

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳۵
ای غیر علیپرست ای دیوانه
از خویش چه دیدی که شدی بیگانه
گر کعبه طلبکنی علی رهبر تست
راه در خانه جو ز صاحب خانه

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴
ای آنکه به ارباب عطا دل بستی
نائل نشدی خاطر خود را خستی
غم چند خوری که کرد او ترک عطا
خود ترک طمع نما که از غم رستی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۷
ای شیر خدا شاه ولایت مددی
ای بحر سخا کان عنایت مددی
در وادی بیکفایتی حیرانم
ای صاحب رتبهٔ کفایت مددی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۱
ای آنکه بمن ز من تو نزدیکتری
تا کرده بیان ز حالتم باخبری
قلب و بصرم بنور خود روشن کن
ای آنکه مرا خالق قلب و بصری

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۶
جز صلح و صفا نباشدم کرداری
با رد قبول کس ندارم کاری
آزار جهانی ار کشم آن خواهم
کز من نرسد به هیچکس آزاری

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۳
گر تابع امر و نهی قرآن باشی
آسوده ز انقلاب دوران باشی
امنیت جسم و روح در ایمانست
ایمن باشی گر اهل ایمان باشی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۲
در خم غدیر کز خدای ازلی
رفت آن همه تاکید بتعیین ولی
دانی چه نتیجه کشف شد از اسلام
مقصود علی بود و تولای علی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۴
سلطان سریر لامکانست علی
مولا و امیر انس و جان است علی
آگه ز علوم کن فکان شیر خدا
ممدوح همه خلق جهان است علی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۴۰
ای آنکه خداوند حدوث و قدمی
فرمانده عرش و فرش و لوح و قلمی
من جمله خطا و سهو و جرم و گنهم
تو صاحب لطف و عفو وجود و کرمی

صغیر اصفهانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷
بر منتظران ورود یار جانی
ماند بدو امر گویمت تا دانی
یا مرده دوباره زندگانی یابد
یا زنده رسد به عمر جاویدانی
