عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۰
آن کیست که بیجرم و گنه زیست؟ بگو
بیجرم و گناه در جهان کیست؟ بگو
من بد کنم و تو بد مکافات کنی
پس فرق میان من و تو چیست؟ بگو

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۱
در عشق تو بیتو چون توان زیست؟ بگو
و آرام دلم جز تو دگر کیست؟ بگو
با مات خود این دشمنی از بهر چه خاست؟
جز دوستی تو جرم ما چیست؟ بگو

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۲
دارم دلکی به تیغ هجران خسته
از یار جدا و با غمش پیوسته
آیا بود آنکه بار دیگر بینم
با یار نشسته و ز غم وارسته؟

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۳
چندن که خم بادهپرست است بده
چندان که در توبه نبسته است بده
تا این قفس جسم مرا طوطی عمر
در هم نشکسته است و نجسته است بده

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۴
دل در طلب دنیی دون هیچ منه
بر دل غم او کم و فزون هیچ منه
خواهی که به بارگاه شاهی برسی
از کوی طلب پای برون هیچ منه

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۵
آنم که توام ز خاک برداشتهای
نقشم به مراد خویش بنگاشتهای
کارم به مراد خود چو نگذاشتهای
میرویم از آنسان که توام کاشتهای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۶
ای لطف تو دستگیر هر بیسر و پای
احسان تو پایمرد هر شاه و گدای
من لولیکم، گدای بیبرگ و نوای
لولی گدای را عطایی فرمای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۷
پیری بدر آمد ز خرابات فنای
در گوش دلم گفت که: ای شیفته رای
گر میطلبی بقای جاوید مباش
بیبادهٔ روشن اندرین تیرهسرای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۸
عشقی نبود چو عشق لولی و گدای
افگنده کلاه از سر و نعلین از پای
پا بر سر جان نهاده، دل کرده فدای
بگذاشته از بهر یکی هر دو سرای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۳۹
عیشی نبود چو عیش لولی و گدای
او را نه خرد، نه ننگ و نه خانه، نه جای
اندر ره عشق میدود بیسر و پای
مشغول یکی و فارغ از هر دو سرای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۰
نی بر سر کوی تو دلم یافته جای
نی در حرم وصل نهاده جان پای
سرگشته چنین چند دوم گرد جهان؟
ای راهنما، مرا به خود راهنمای

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۱
ای کاش! به سوی وصل راهی بودی
یا در دلم از صبر سپاهی بودی
ای کاش! چو در عشق تو من کشته شوم
جز دوستی توام گناهی بودی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۲
با یار به بوستان شدم رهگذری
کردم نظری سوی گل از بیبصری
آمد بر من نگار و در گوشم گفت:
رخسار من اینجا و تو در گل نگری؟

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۳
نی کرده شبی بر سر کویت گذری
نی بوی خوشت به من رسیده سحری
نی یافته از تو اثری، یا خبری
عمرم بگذشت بیتو، آخر نظری

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۴
بردی دلم، ای ماهرخ بازاری
زان در پی تو ناله کنم، یا زاری
جان نیز به خدمت تو خواهم دادن
تا بو که دل بردهٔ من باز آری

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۵
چون در دلت آن بود که گیری یاری
برگردی ازین دلشده بیآزاری
چون روز وداع بود بایستی گفت
تا سیر ترت دیده بدیدی، باری

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۶
ای منزل دوست، خوش هوایی داری
پیداست که بوی آشنایی داری
خاک کف تو چو سرمه در دیده کشم
زیرا که نشان از کف پایی داری

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۷
در عشق، اگر بسی ملامت ببری
تا ظن نبری جان به قیامت ببری
انصاف ده از خویشتن، ای خام طمع
عاشق شوی و جان به سلامت ببری؟

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۸
از آتش غم چند روانم سوزی؟
وز ناوک غمزه چند جانم دوزی؟
گویی که: مخور غم، چه کنم گر نخورم؟
چون نیست مر از تو به جز غم روزی

عراقی » دیوان اشعار » رباعیات » رباعی شمارهٔ ۱۴۹
هر لحظه ز چهره آتشی افروزی
تا جان من سوختهدل را سوزی
چون دوست نداری تو بدآموزان را
ای نیک، تو این بد ز که میآموزی؟
