حیف از تو که ارباب سخن را نشناسی
از مرغ چمن زاغ و زغن را نشناسی
عمریست نفس سوخته ام حیف بسی هست
کز مرغ قفس مرغ چمن را نشناسی
این با که توان گفت که با دعوی فطرت
معنی نو و لفظ کهن را نشناسی
نشناسی اگر خار ز گل زاغ ز بلبل
سهلست دریغا که سخن را نشناسی
خوشباش طبیب ارشنوی طعنه ز راهب
افسوس که آن عهد شکن را نشناسی
با انتخاب متن و لمس متن انتخابی میتوانید آن را در لغتنامهٔ دهخدا جستجو کنید.
پیشنهاد تصاویر مرتبط از منابع اینترنتی
راهنمای نحوهٔ پیشنهاد تصاویر مرتبط از گنجینهٔ گنجور
معرفی آهنگهایی که در متن آنها از این شعر استفاده شده است
تا به حال حاشیهای برای این شعر نوشته نشده است. 💬 شما حاشیه بگذارید ...
برای حاشیهگذاری باید در گنجور نامنویسی کنید و با نام کاربری خود از طریق آیکون 👤 گوشهٔ پایین سمت چپ صفحات به آن وارد شوید.