عشق تا حلقه سحر بر در دلها میزد
عقل از کشور دل خیمه به صحرا میزد
خرمن دین و دل از برق تجلی میسوخت
طعنها بر شرر سینه سینا میزد
بود ترسابچهای همره او کز نیرنگ
راه مردم به خم زلف چلیپا میزد
کافری عشوهگری کز نگه چشم سیاه
راه مجنون به در خیمه لیلا میزد
عذر عذرا همهشب در بر وامِق میخواست
گاه در ربع و دمن طعنه به سلما میزد
مار گیسو به بناگوش فکنده به فسون
طعنه بر معجزه اژدر موسی میزد
چهره افروخته میسوخت بر او عود ز زلف
بر دل مجلسیان آتش سودا میزد
زآتش لعل لبش سوخته یاقوت به کان
نیش دندان به دل لؤلؤ لالا میزد
زد خط باطله بر آب بقا خضر خطش
روحوَش دم دهنش بر دم عیسی میزد
کرده از نغمه خوش نسخ نوای داود
شرر اندر جگر بلبل شیدا میزد
هر زمان خواست که تا تیره کند روز جهان
دست در حلقه آن زلف شبآسا میزد
گاه آشفته صفت مست شده در مستی
پشت پا بر حرم و دیر و کلیسا میزد
گاه میشد زلب لعل چو من شکر ریز
دم ز مدح علی عالی اعلا میزد
نام نامی تو آموخت به او ایزد پاک
آدم آنجا که دم از علم الاسما میزد