مطرب امشب راه دیگر میزند
پرده دل را به نشتر میزند
تا که آرد صوفیان را در سماع
ساز بر قانون دیگر میزند
من مسلمان بودم ای اسلامیان
راه دین این چشم کافر میزند
داشت با مژگان تو دل عربده
پنجه با شاهین کبوتر میزند
میتپد دل در درون سینهام
تا که یارب حلقه بر در میزند
ساقی امشب باده رنگین تو
طعنه بر تسنیم و کوثر میزند
یاد زلف کیست عود مجمرم
کز هوایش شعله مجمر میزند
هرکه بنویسد حدیث اشتیاق
آتشی بر کلک و دفتر میزند
عاشق تو در صف میدان جنگ
یکتنه بر خیل لشکر میزند
پستهٔ شیرین آن شکردهان
خنده بر قند مکرر میزند
آتشی دل نالهٔ نایی بود
کز نوا بر جانم اخگر میزند
از هجوم مشتری بر شکرت
چون مگس دل دست بر سر میزند
گر برآید ناله زارم ز دل
آتشی بر هفت اختر میزند
در شب هجر تو در پهلو و دل
نشترم دیبای بستر میزند
ناوک مژگان آن ابروکمان
بر دل آشفته خنجر میزند
هرکه از قید دو عالم بگسلد
دست بر دامان حیدر میزند