نوبهار است و عروس گل کشید از رخ نقاب
رخت عیش از کاخ اندر باغ آور با شتاب
عندلیب از شاخ گلبانگ صبوحی میزند
یعنی از غفلت برون آیید از مستان خواب
من غزلخوان تو بلبل نغمهسنج از گل به باغ
چنگ مطرب در رباب و جام ساقی پرشراب
شاهد گلزار بیپرده است میْ ده ساقیا
تا مگر پردهنشین من درآید بیحجاب
شاخ طوبی در بر بالای رعنای تو خم
آب کوثر پیش لعل میپرست تو سراب
با مدادی عنبرین نقاش شیرین کار صنع
زد رقم بر آن گل رخسار خط انتخاب
تیر اگر بارد ز دیدار بتان دیده مدوز
تیغ اگر آید ز میدان نکویان رخ متاب
تا نگریم من نخندد غنچه آن لعل لب
آری آری خنده گل باشد از اشک سحاب
نیست حایل نه حجابش پیش چشم حقشناس
هرکه چون آشفته بیند روی شاهد بینقاب
ز ما تو بیسبب ای آفتاب روی متاب
که هست ماه رخت شمع محفل اصحاب
ز بیم نرگس فتان تست پردهنشین
نه اینکه فتنه آخر زمان بود در خواب
حدیث شوق تو را مینگاشت نیست عجب
اگر به جای مداد از قلم چکد خوناب