نوعی خبوشانی » مثنوی سوز و گداز » بخش ۲ - مناجات به درگاه قاضی الحاجات

خداوندا دلم افسردن آموخت

نظر دردیده از دل مردنم سوخت

به ناخن گربکاوی آهن و سنگ

به هرجا شعله ای بینی بر اورنگ

غرامت بین که این ناکس دل من

نه سنگ طور شد نه سنگ آهن

من و این دل که گم نام زبان باد

چنین دلها نصیب دشمنان باد

زخون این چنین دل خاک تن به

چنین دل طعمهٔ زاغ و زغن به

به جای این دل افسرده پیکر

دل پروانه ام ده یا سمندر

دل ریشی از آن اجزای جان ریش

دلی کز نام او گردد زبان ریش

دلی همپایهٔ فریاد بلبل

دلی صید گل و صیاد بلبل

دلی سر تا قدم چون شعله روشن

کشیده کسوت فانوس بر تن

که چون پروانه اش گردد هوا دار

نهد از پردهٔ دل داغ دیدار

دلی از رنگ و بوی گل سرشته

نه همچون تن ز آب و گل سرشته

دلی پروانه پرواز محبت

به صد جان خانه پرداز محبت

چنان مستم کن از جامی که دانی

که تاب مستیش هم خود توانی

ز شوقی کن سرم را سجده فرسای

که شوق از سر ندانم سجده از پای

ز چین غم جبینم ساده گردان

گشاده ابرو ترم از باده گردان

به هر کارم چو همت پیشرو کن

گره از رشته زار دل درو کن

سرم را تاج بخش از بستر درد

لبم را راح ده از ساغر درد

چه بستر خوابگاه ماه و خورشید

چه ساغر جرعه بخش جام جمشید

شهادت را شراب هوش من کن

محبت را گل آغوش من کن

هر آن خاری که ننگ از وی نفور است

مرا در کار و عشقم را ضرور است

نبیند معرفت کن در ایاغم

خرابات محبت کن دماغم

نبیدی خانه زاد نشئه طور

کزو مستی و هشیاری شود دور

که هرگه سایه اش در ساغر افتد

تو گویی آتش اندر مجمر افتد

من و نوعی ندامت زادگانیم

که چون آئینه از دل سادگانیم

ز بس صافی نهادیم از محبت

ز عیب دیگران بر ماست تهمت

زلوح دل نقوش غیر بزدای

خطای دیگران بر ما ببخشای

شب تاریک و رهبر دیده اعمی

کرامت کن چراغان تجلی

ز نور وحدتم خاطر بر افروز

به طور رؤیتم راهی در آموز

دلم را عاقبت اندیشگی ده

نهادم را شریعت پیشگی ده

عروجی ده به معراج قبولم

رهی بنما به درگاه رسولم