اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الثامن: فی الخصال المذمومة و ما یتولد منها » شمارهٔ ۱۰۳

سیلاب محن رونق عمرم همه برد

شیرین همه تلخ گشت و صافی همه درد

آن کس که بمرد رست دردا که مرا

هر روز هزار بار می باید مرد