اوحدالدین کرمانی » دیوان رباعیات » الباب الرابع: فی الطهارة و تهذیب النفس و معارفها و ما یلیق بها عن ترک الشهوات » شمارهٔ ۵۸

با یار بگفتم به زبانی که مراست

کز آرزوی روی تو جانم برخاست

گفتا که قدم ز آرزو بیرون نه

کاین کار به آرزو نمی آید راست