امامی هروی » دیوان اشعار » قصاید » شمارهٔ ۳۳ - در مدح فخرالملک

ای ز ایوان رفیعت آسمان گشته زمین

ملک و دین را حلقهٔ درگاه تو حبل المتین

حشمت گیتی پناه تست دولت را مکان

بارگاه آسمان سقف تو رفعت را مکین

خاتم ملک جهان را باشد از بهر شرف

عز و اقبال در و درگاه تو نقش نگین

می کند با آسمان در مرتبت سقف قران

می شود با آفتاب از روشنی صحنت قرین

در هوای قبه ی سقف تو می گردد سپهر

روز و شب گرد جهان با اندرونی آتشین

با رخی چون کهربا می بوسد از چارم فلک

آفتاب از تاب مهر ماه دیوارت زمین

نزهت بستان و حوض آب و خاک سطح تست

روضه ی فردوس و عین کوثر و ماء معین

صحن باغ خرمت خلد برینست و در او

ساحت جان پرورت پیرایه ی خلد برین

می نهد بر خاک پیش سایه دیوار تو

مهر بهر بندگیء صاحب اعظم جبین

آسمان داد فخر الملک، شمس الدین که، هست

منبع آب حیات از کلک او در ثمین

صاحب سیف و قلم، دین پرور عادل که هست

در پناه و خامه و شمشیر او دنیا و دین

آن جهانداری که در صدر وزارت می کند

آفرین بر حضرت او حضرت جان آفرین

ای مسیر کلک ملک آرای ملت پرورت

ملک را صاحب شریعت شرع را روح الامین

آیت عدل تو تا مُنزل شد اندر شأن ملک

پیش آهو با تواضع می رود شیر عرین

معجز کلک تو تا ظاهر شد اندر باب نطق

بعد از آن نگذشت کسرا بر زبان سحر مبین

زاتش کین تو چون شمع آنکه ناگه برفروخت

گرچه با خورشید پهلو می زند در روز کین

هم بدان آتش جدا کرد آخر الامرش بقهر

دور چرخ از جان شیرین همچو موم از انگبین

تا بسیط خاک را، گیتی نفرساید از آب

تا بنات نفس را گردون نگرداند بنین

خاک درگاه رفیعت را که آب زندگیست

همچنین اقبال همدم باد و دولت همنشین