بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۱۴

افسوس که آتشم ببیهوده فسرد

وین جام لبالبم رسیدست بدرد

کوشم که کنم دگر چراغی روشن

ترسم که چو برفروزمش باید مرد