بابافغانی » دیوان اشعار » رباعیات » شمارهٔ ۷

آنم که نه آب در دلم جسته نه تاب

وز باده فتاده مست بر خاک خراب

گر لطف تو دستگیر گردد گذرم

چون شعله از آتش و چو ماهی از آب