بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۵۱۴

بر صید زخم خورده دویدن چه فایده

بسمل شدیم تیغ کشیدن چه فایده

ما را اگر چه می کشی و زنده می کنی

لب از دریغ و درد گزیدن چه فایده

دوری مکن اگر شرفی داری ای هما

از خلق چون فرشته رمیده چه فایده

برخیز مویه گر که نداری دم مسیح

این صوت جانگداز شنیدن چه فایده

دانسته ام که چاشنی آب دیده چیست

باز این شراب تلخ چشیدن چه فایده

گیرم که سبز شد گلم از اشک دوستان

از خاک مرده سبزه دمیدن چه فایده

ای باغبان خموش که بستان بمهر تست

ما را که بوی گل زده چیدن چه فایده

گردن بنه بتیغ فغانی و سر مکش

افتاده یی بدام تپیدن چه فایده