بابافغانی » دیوان اشعار » غزلیات » شمارهٔ ۴۶۴

شبی ای شمع مهرویان گذر در منزل من کن

بچشم مرحمت یکره نگاهی بر دل من کن

شدم بسمل ز شوق لعل جانبخش تو بسم الله

مسیح من، دمی در کار جان بسمل من کن

بمحراب دو ابرویت دعای من همین باشد

که یا رب آن جوان یکشب چراغ محفل من کن

بکار مشکل عشق از جهان بار سفر بستم

خدا را چاره یی در کار و بار مشکل من کن

بهر گامی که مانم در رهت صد گام پیش آید

بیا نظاره ی اقبال و بخت مقبل من کن

ز تابوت فغانی می رود فریاد بر گردون

بیا ایسر و گوشی بر صدای محمل من کن